تون و جزین سرزمین نیاکان

خاطرات نیاکان
تون و جزین سرزمین نیاکان

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست ...

بایگانی

آخرین نظرات

آخرین مطالب

این مسجد با قدمت حداقل پنج قرن گذشته در گذر شرقی شهر تون(فردوس جدید)   و بر سر راه ناصر خسرو قبادیانی بوده است در سفر نامه ی ناصر خسرو که بعد از طبس  از دروازه ی جنوب شرقی شهر تون وارد می شود و اولین مکان حوض سیدی و مسجد پهلوی آن است که ناصر خسرو   ذر باره ی آن سخن می گوید حوض سیدی ومسجد اکنون باقی است وباز سازی شده است در ادامه ی راه که تا دروازه ی شرق تون و مجموعه ی مسجد و حمام کوشک ادامه دارد کمی بالا تر و  در همین راسته مسجد میرزا شریف قرار دارد که روزگاری محل سکونت کلانتر شهر میرزا عبدالقادر بوده است که محمد شفیع تهرانی در کتاب مرآت واردات به تفصیل سخن می گوید خدود چهار قرن گذشته و زمان حکومت صفویه   (میرزا عبد القادر ) کلانتر شهر تون در زمان شاه عباس دوم  بوده است   هر چند اکنون  و فقط در عکس و تصویر هوایی مستند که چند سال قبل از زلزله گرفته شده است می توان این بنای محل سکونت میرزا عبدالقادر را  مشاهده کرد که تکیه ی موسی ابن جعفر کمی بالا تر از این عمارت قرار داشته است و تا همان سال ها  ی   قبل از زلزله سال (یکهزار و سیصد چهل و هفت)مسجد آباد و با رونق بوده است ا این مسجدخانه و محل سکونت میرزا  عبد القادر تونی بوده است میرزا وصیت کرده بود که او را داخل همین محل به خاک بسپارند که بعد ها به مسجد میرزا شریف نام گذاری شدهمان گونه که ذکر شد سال های قبل از زلزله شهریور ماه چهل و هفت شمسی یعنی  (سال های 1340 شمسی)   آقای محبوب هم اذان گوی مسجد میرزا شریف بوده است و هم دوره ی قرآن داشته است و اما میرزا عبدالقادر تونی آنگونه که در تذکره ی نصر آبادی می خوانیم در عهد شاه عباس دوم از بزرگان  تون بوده است ووزارت و ولایت  بر عهد ه داشته است در کتاب مرآت واردات که دکتر منصور صفت گل تصحیح این کتاب را بر اساس نسخه ی خطی  به انجام رسانده است نیز می خوانیم که در بار اصفهان ملک محمود سیستانی را عزل میکند و در تون دوست (میرزا عبدالقادر تونی کلانتر شهر)  راحاکم ولایت تون قرار می دهد و او  میر ظریف زنگویی  است

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۰۲ ، ۲۱:۳۹
سیدمحمود بخشایش

... و نوشتن امانت داری می خواهد وصراحت و سادگی کلام ... امیدوارم که بتوانم   از عهده ی این مهم بر آ یم ..ابوالفضل بیهقی در ابتدای نوشتار خویش چنین گوید (... در دیگر تاریخ ها چنین طول و عرض نیست که احوال را ساده تر گرفته اند وشمه ای بیش یاد نکرده اند اما من چون این کار  پیش گرفتم می خواهم که داد  این تاریخ به تمامی بدهم و گرد زوایا و خبایا بر گردم تا هیچ چیز  از احوال پوشیده نماند و اگر این کتاب دراز شود و خوانندگان را از خواندن آن ملالت افزاید طمع دارم که مرا از مبرمان نشمرند  که هیچ چیز نیست که به خواندن نیرزد که آخر هیچ حکایت از نکته ای که به کار آیدخالی نباشد

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۰۲ ، ۱۵:۳۳
سیدمحمود بخشایش

  آقا میر عطا فرزند میر جناح و میرجناح فرزند میر علم بود  بود همسر آقا میر عطا (بی بی مروارید )دو فرزند از آقا میر عطا داشت ...آقا سیدعلی پسر بزرگتر بود و آقا سید هدایت فرزند کوچک تر... درباره ی این دو فرزند آقا میر عطا سخن گفته شد  همسر آقا میر عطا بی بی مرواریدعمرش به دنیا نبود و بعد ازبی بی مروارید  آقا میر عطا همسری به نام حکیمه اختیار کرد حکیمه خواهر علیقلی بود که بعد ها فرزندان علیقلی   (قیصری ) را نام خانوادگی خودشان اختیار کردند علیقلی پدر (مهدی قلی) بود و فرزندانش میرزا مخمدومیرزا عباس هستند  مهدی قلی پدر بزرگ نور الله قیصری می باشد نور الله اکنون در تهران استاد دانشگاه و دارای مدرک دکترای علوم سیاسی است فرزند آقا میر عطا از (حکیمه )آقا سید محمد بهروز است و ما ایشان را عمو آقا سید محمد می خواندیم نام های فوق (میرجناح /میر علم /میر عماد /میر جعفر /در نسخه ی خطی ذکر شده است این نسخه های خطی که اکنون در ا ختیار است  در آن ها تاریخ (1200 هجری قمری ) ثبت شده است      فرزندان آقا سید محمد (بهروز ) را نام خانوادگی خودشان انتخاب کردنددر حقیقت (آقا سید علی و آقا سیدهدایت و آقا سید محمد )هرسه فرزندان آقا میر عطا بودند و ما به فرزند (حکیمه )   عمو آقا سید محمد (بهروز )   خطاب می کردیم...

موافقین ۰ مخالفین ۱ ۰۳ بهمن ۰۲ ، ۲۳:۴۶
سیدمحمود بخشایش

پسر آقا رحیم بیگ (جان میرزا ) بود  ... خاندان آذرمی (فرزندان میرزا باقر ) در فردوس دایی شان (جان میرزا)  را می شناختند (جان میرزا و فاطمه سلطان فرزندان  آقا رحیم بیک بودند) در همان سال های (1290 شمسی)آموخته ی زبان افرانسه بود یاد داشتی از جان میرزا بر روی دیوار خانه ی عمو ی ش در جزین هست که به زبان فرانسه پایین آن را نوشته است  و بعد ها یکی از همین آذرمی ها (فرزندان میرزا باقر)   در فردوس لیسانس زبان فرانسه داشت وسال های (1340 شمسی )به بعد در دبیرستان فردوسی شهر فردوس زبان خارجه درس می داد و پدر بزرگ آقا سید نعمت الله که   خیلی  درباره اش سخن  گفته شد و ماجرای فلکه الم دشت مشهد که آن زمان هنوز بیابان بودو از آنجا یعنی فلکه ی الم دشت تا کوهسنگی محل اردوگاه نظامیان انگلیسی بود ومحل رفت و آمد نیرو های روس و سالدات ها که به این دو پسر عمو (آقا سید نعمت الله و آقا سید ابراهیم ) شک می کنند و آن دو که هفت تیر با خودشان داشته اند برای فرار خود را به چاه های قنات می اندازند که خروجی آن قنات (گل خطمی ) یا همان انتهای نخریسی است ... بعد ها از مادر بزرگ بی بی خدیجه و پدر بزرگ (آقا سید ابراهیم )بیاد دارم که بر گشتن از مشهد الرضا بیشتر به خاطر همان حوادث بوده است ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۰۲ ، ۱۵:۵۳
سیدمحمود بخشایش

از سال های دور حدود یک قرن و نیم گذشته (ملا عبد الصمد) و (ملا فتح علی )را در باره ی شان سخن گفتم و اکنون که یکصد و پنجاه سال و شاید هم بیشتر می گذرد که این د و  بزرگوار سر در نقاب خاک کشیده اند  و در میدان گاهی بالای بافت قدیم جزین در زیر خاک و قدم های زندگان و آیندگان هستند اکنون هفته ای بیش نیست که یکی از پنج دختر فرزندش (شیخ محمد حسن کیانی )هم سر در نقاب خاک کشید ...  (شیخ محمدحسن کیانی ) فرزند (آخوند ملا عبد الصمد ) مجتهد با ایمان و مورد اعتماد آن سالهای دور پنج دختر و یک پسر به نام (شیخ مرتضی )داشت ...آخوند ملا عبد الصمد و برادرش ملا عبد الرحیم هر دو در جزین مکتب خانه داشتند و فرزندان آنها هم کار پدرانشان را در مکتب خانه ها ادامه دادندکه شیخ محمد تقی فرزند ملا عبد الرحیم بهتر توانست در کار اداره ی مکتب خانه موفق باشد ملا فتح علی هم فرزندش در سال (1300 هجری شمسی ) مکتب خانه داشته است  ملا اکبر و ابراهیم آقا فرزندان (آخوندملا فتحعلی )بودند که اولی مکتب خانه  داشت و ابراهیم آقا طبع شعری داشت فرزندان (آخوند ملا فتحعلی )بعد از سال یک هزار و سیصد شمسی و ابتدای حکومت رضا خان / نام خانوادگی سلطانی را برای خودشان انتخاب کردند

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۰۲ ، ۰۸:۰۴
سیدمحمود بخشایش

از این دو نفر که با ما و خاندان ما به گونه ای د ور و نزدیک ارتباط دارند سخن گفتم و اما سخن پسر خاله ی مادرم  (آقا نصرالله) که من خودم پای صحبت ایشان می نشستم  در آن سالهای نه چندان دور که چند سال بعد هم به دیار باقی شتافت بی حکمت نبود که گفت (دایی جان اگر این دو   در خاندان ما عمر به دنیا داشتند سرنوشت ما به گونه ای دیگر بود ...)آقا رحیم بیک که در فردوس (اواخر قاجار)به شیوه ای مرموز و باور نکردنی  از دنیا رفت  ایشان پسرش(جان میرزا) تحصیلات زبان فرانسه داشت ود خترش همسر میرزا باقراست  که فرزند حاج میرزامحمود مجتهد است همان میرزا محمود که در سبزوار و اصفهان و بعد ها در عتبات در محضر میرزای شیرازی به تحصیل پرداخت و سر انجام با مقام اجتهاد از جانب میرزای شیرازی به وطن برگشت وتا سال (1286 هجری شمسی)در فردو س وفات یافت میرزا محمودپدر میرزا باقر است که فرزندان میرزا باقر نام خانوادگی آذرمی را در ابتدای حکومت پهلوی انتخاب کردند میرزا محمود مجتهد  فرزند سید محمد رییس روحانیون شهر تون بود میرزا محمود مجتهد در بلد تون صاحب نفوذدر عزل و نصب بوداز جمله با توصیه ی میرزا محمود مجتهد و فرمان عماد الملک (سر کار آقا نجفی ) که ایشان نیز تحصیل کرده حوزه ی نجف اشرف بودند به نیابت تون رسید به جای معتمد السلطان میر علی زضا بیگ ...  و آقا سید نعمت الله پدر بزرگ  که سال (1298 هجری شمسی مهر ماه )برای یک سفر کوتاه و دیدار همسرش (بی بی شرف) و  خویشان  از مشهد الرضا به  جزین  آمده بود به شکل باور نکردنی به دیار باقی شتافت ...این که می گویم سفر کوتاه خیلی از مدارک  و مهم تر از همه مهر برنجی (اعتدالیون واجتماعیون محله ی عید گاه)مشهد الرضا همراه ایشان بوده است  و همین گواه مسافرت کوتاه پدر بزرگ به جزین بوده است  که اکنون  این مهر برنجی در اختیار این جانب است  مرحوم پدر بزرگ آقا سید نعمت الله (آخوند هفت تیر کش و اسب سوار بود و فاصله ی مشهد الرضا تا جزین را با اسب هفت روزه می رفت ) این قول ها وگفته ها شنیده های خودم در باره ی پدر بزرگ ازدو خواهر شان (بی بی کلثوم و مادر بزرگ بی بی خدیجه )و دیگرانی از اقوام که عمر به دنیا داشتند همه ی سرمایه ی من ویادگار پدر بزرگ است  و وجود همه ی خطر ها و اتفاقات آن سال ها که  امپراطوری انگلیس برای مجاهدان با ایمان و وطن دوست بوجود آورده بود داشتند  با آرزو های دور و دراز جانشین روس ها در ایران همراه می شدند و  یکان یکان نیرو ها ی تاثیر گذار  در میان مردم با ایمان را  از میان بر می داشت   ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۰۲ ، ۲۰:۵۵
سیدمحمود بخشایش

انسان ها روزگاران شان را می گذرانند و فرصت ها برای به یاد سپردن در تاریخ برای ما اندک است  زندگی ولحظه های عمر اشخاصی که در نوشته های خودم به گونه ی گذرا اشاره کرده ام می بینم که یک حادثه و یا یک اندیشه و اتفاق  کوچک می تواند بسیاری از سر نوشت ها را دگرگونه کند ...همان روزی که در واپسین ماه های روز ها و ماه های زندگی پسر خاله ی مادر و پسر دایی پدر (که هر دو یک نفر هستند) یعنی   پای صحبت های آقا نصر الله (نبیره ی امیر مرتضی قلی بیگ)و  فرزند (بی بی کلثوم) خواهر مادر بزرگ بی بی خدیجه  می نشستم و ایشان  از آن سالهای دور سخن می گفت...دایی جان اگر دو نفر در زندگی ما عمر به دنیا داشتند و قهر روزگار آنها را از ما نمی گرفت روزگار ما از این رو به آن رو می شد و بهتر از این  بودیم ... یکی عموی من (آقا رحیم بیک ) و دیگری (دایی آقا سید نعمت الله ) ... آقا رحیم بیگ پدر بزرگش (امیر مرتضی قلی بیگ )حاکم سال های دور ولایت  ( تون ) بود (آقا جان میرزا بیگ ) فرزند  (امیرمرتی قلی بیگ) که پدر  آقا رحیم بیک بود   در فردوس یا همان تون اندیشه های مخالف عامه مردم داشت و هنگامی که (حاجی آقای شاه)و پسرش به دلیل همین مخالفت ها ناچار به ترک فردوس شدند و دو باغ بزرگ را با همه ی امکانات و شکوه  در دو طرف کوچه ی میامره شهر قدیم  ترک کردند   این آقا جان میرزا بیگ که هم زلف (حاج آقای شاه است به دلایلی در فردوس می ماند و برای در امان ماندن از مردم که اندیشه های او را تاب نداشتند به خانه ی (میرزا زین العابدین مجتهد )پناهنده می شود و در یاد داشت های (منشی خان طبس )آمده است که (حکم قتل او /آقا جان میرزا بیک از ایالت کبری  صادر شده است )...گوشه های پنهان این ماجرا در کوچه پس کوچه های روزگار آن زمان مانده است ... و اگر خانه ی (میرزای مجتهد )نبود سیاست روزگار با او و فرزندان ش چه می کرد آقا جان میرزا بیگ و سه فرزندش (آقا کریم بیگ /آقا ذبیح الله بیگ و آقا رحیم بیگ ) چه سر نوشت تازه ای در انتظارشان بود دو فرزند اول که از فردوس به جزین رفتند ودر گوشه ای از روستادر نزد خویشان دایی خودشان (حاج محمود تاجر )   روزگار گذراندند اما این آخری یعنی ( آقا رحیم بیگ) که اندیشه های متفاوت با دو برادر دیگر داشت در فردوس ماند و همین ماندن در فردوس دلیل مقبول ماندن او از طرف توده ی با ایمان فردوس آن دوران می باشد و به  همین دلیل متفاوت بود ن با  خاندان (حاج میرزا محمود )خویشاوند می شود و دختر خودش(فاطمه سلطان )را به ازدواج (میرزا باقر ) در می آورد و میرزا باقرفرزند ( میرزا محمود ) است فرزندان میرزا باقر (غلام / هو شنگ وجلال )بودند   ...بعد ها آقا جلال  فرزند میرزا باقر که تحصیلات زبان فرانسه داشت و در دبیرستان فردوسی (زبان خارجه )تدربس می کرد...همین میرزا محمود که پس از سال ها دوری از وطن وتحصیل در حوزه ی نجف اشرف در خدمت میرزای شیرازی در سامرا فرمان اجتهاد می گیرد از کسانی بود که حاکم زمانش یعنی عماد الملک والی  تون و طبس را وادار کرد که (سر کار آقا )سید عبدالحسین نجفی را حاکم فردوس کند  همین سرکار آقا سید عبد الحسین نجفی هم در نجف اشرف در محضر آخوند ملامحمد کاظم خراسانی حدود پانزده سال تحصیل کرده بود ... واینجا است که آقا رحیم بیک اعتبار و ارزش معنوی و روحانی او معلوم می شودو شاید همین جدایی اندیشه هایش از پدرش (آقا جان میرزا )موجب اقبال مردم به ایشان باشد...آقا جان میرزابیک علاوه بر سه پسرسه دختر به نام های درخشنده /تابنده /فروزنده  داشته است 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۰۲ ، ۱۷:۵۵
سیدمحمود بخشایش

  آن روزها و سال ها را هیچ گاه از خاطر نخواهم بردو همین طاقچه و هودک  چهار گوشه سه متر در سه متر که در جهت راست و چپ دو در داشت و رو بروی این طاقچه هم به ساباط باز می شد آن خط کوچک از طاقچه به طرف درب سمت راست هم کار محمود آقای خاله بود همان سالهای دور که هنوز مادر بزرگ برای ما بچه ها محل امید بودنوروز سال (1342 هجری شمسی ) و ما کودکانی  هفت هشت سال هر وقت دل مان می خواست همین در سمت راست را آن قدر می زدیم که مادر بزرگ در را باز کند    ...اکنون که بیش از شصت سال از ماجرا می گذرد بار ها و بار ها با هم آن خاطره را یاد کرده ایم کف این هودک سنگ فرش بود و قلوه سنگ هایی که صاف و صیقلی بود ... آن سالها مادر بزرگ بی بی خدیجه بود ومهربانی هایش  و  پدر بزرگ آقا سید ابراهیم که داخل همین درب سمت راست ورودی خانه اشان بود سمت چپ هم راهی کوتاه به خانه ی خاله داشت ... البته خانه ی جدید شان که پشت به پش ت خانه ی قدیم بود (خاله بی بی عصمت را می گویم)   ... نوروز و تابستان ها بیشتر من مهمان آنها (مادر بزرگ و پدر بزرگ)  بودم درباره ی آنها زیا د سخن گفته شد زمستان سال چهل و سه    شمسی مادر بزرگ از پیش ما رفت یعنی نوروز سال چهل و چها رشمسی مادر بزرگ را نداشتیم   ... مادر و پدرش (آقا سید علی و بی بی ساره)مادر بزرگ و پنج خواهر و برادرش را در ناز و نعمت و غیرت و شجاعت بزرگ کرده بودند از اسب سواری مادر بزرگ و ایستادن های او در برابر آنها که می خواستند زور بگویند خیلی قول و سخن هست ... افسوس که پدر بزرگوار و شجاع ش (آقا سید علی )زود از دنیا رفت هنوز هشت سال مادر بزرگ از خدا عمر نگرفته بود که رفت پدرش آقا سید علی دوستان بزرگ و سر شناس داشت .. از طبس   فردوس  بجستان ...برادر بزرگ همین بی بی خدیجه سال ها در رفت و آمد به (مشهد الرضا )با اسب بود ارتباط برادرش (آقا سید نعمت الله ) با سر کار آقا (نجفی )در تون  دوستانه بود برای همین هم مادر بزرگ وجهه و بر خورد اجتماعی داشت     همان دوران   بسیاری  از پدر بزرگ( آقا سیدنعمت الله) (آخوند هفت تیر کش ) از او یاد می کردند ... (پدر بزرگ آقا سید نعمت الله را می گویم واین زمانی بود که احمد   شاه قاجار روزگارش را در پاریس می گذراند و کشور با نایب السلطنه اداره می شد  ... ادامه دارد 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۰۲ ، ۱۷:۲۳
سیدمحمود بخشایش

اکنون که از جهت وگونه های مختلف اجتماعی به جزین نگاه می کنیم با توجه به سابقه ی دیرینه تاریخی و تمدن و فرهنگ / این دهستان باید یاد آور شد که فرهنگ و سواد نقش برجسته در پایداری این جامعه داشته است ودر این راستا با توجه به مستندات قولی و نسخه های خطی که بیش از سه قرن قدمت دارد مجموعه ی جزین را از جهات گوناگون فرهنگی / اقتصادی و کشاورزی / آباد و پیشرو نگه داشته است در راستای فرهنگ و تاریخ می توان از خانواده های سادات جزین / علوی / کیمیایی / بهروز  و ودیگرانی که  در  بافت قدیم توانسته اند میراث کهن را سر پا نگه دارندتشکر و سپاسگزار بود در نوشته های قبل سابقه ی تاریخی بنا های قدیمی را به گونه ی مستند بیان کردم و سه خانواده ی یاد شده نقش برجسته در حفظ این بنا ها را داشته اند از سال (1393 )هجری شمسی به شکل رسمی بنیاد مسکن انقلاب اسلامی طرح هادی دهستان را آغاز کرده است که تا کنون تلاش این مجموعه برای حفظ آثار تاریخی قابل تقدیر و تشکر است همچنین وزارت میراث فرهنگی و گردشگری در شکل گیری و احیای بافت تاریخی و توجه به حفظ بخش تاریخی دهستان مورد توجه و ارزشمند می باشد 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۰۲ ، ۱۰:۰۳
سیدمحمود بخشایش

آن روز های بعد از جنگ جهانی اول روز ها ی عجیبی بود ...عقب نشینی روس ها از ایران با سیاست (بلشویک )هاو ماندن قزاق ها یی که یک لشکر آماده و آگاه به اوضاع ایران بودندو در عوض برنا مه ریزی انگلیسی ها برای نفت منطقه چه باکو باشد و چه خانقین باشد و چه خوزستان ...آنها با رفتن (شوروی ) همه را می خواستند ... و در این راه  به دنبال یک نیروی سر سپرده بودند که بعد از قاجار بتواند این ناحیه ی بزرگ را امن کند مهره ها ی خودشان که سر سپرده بودند از مدت ها قبل زیر نظر داشتند و در عوض هر اندیشه ای هم که آرزو ها و اهداف آنها را به مقابله بر می خاست تحمل نمی کردند قصد تکرار مطالب گذشته را ندارم امافهرست وار باید گفت که (اعتدالیون و اجتماعیون)سد راه ا  ستعمار بودند ...ایلات قشقایی و بختیاری به گونه ای سد راه بودند آدم هایی هم مثل مدرس / سردار جنگل /... سد راه بودند درمقابل مهره هایی  مثل (قوام السلطنه)..(وثوق الدوله)...   عامل اجرای اندیشه های استعمار پیر بودند جنگ جهانی اول که پایان خودش را می گذراند شکار این آزاد مردان هم در گوشه گوشه ی این سر زمین آغاز شد ...قرار شان بر   ا ین بود که قوام و فرزندان ویاران وهواداران  و اقوامش بمانند ... رضا خان هم تا جایی که راه بیاید  بماند و مدرس و امثال او هم نباشند و در گوشه وکنار این مرز و بوم  بسیاری بودند که قربانی همین اهداف انگلیسی ها شدند ...و در اینجا ودر این  گوشه ی این سر زمین داماد همین قوام السلطنه بود که داشت رصد می کرد ... اینجا هم باید کسانی باشند و کسانی هم نباشند ...(علم را می گویم ) (داماد همین قوام السلطنه )... (بعد ها وزیر دربار محمد رضا خان شد)... 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۱:۲۲
سیدمحمود بخشایش