تون و جزین سرزمین نیاکان

خاطرات نیاکان
تون و جزین سرزمین نیاکان

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست ...

بایگانی

آخرین نظرات

سه شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۶:۰۲ ق.ظ

۰

ادامه ... (بهمن ماه پنجاه وهفت )

سه شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۶:۰۲ ق.ظ

.... هنگام غروب بود و ما شش هفت نفرهادی اسماعیل علی حمید ...هنگام غروب  داشتیم از سمت کوه های (کفتر کوه) به شهر بر می گشتیم دانش جویانی بودیم که هیچ کدام از ما بیش از بیست ودو سال نداشتیم و در شهر های مختلف مشهد  اصفهان زاهدان تهران قزوین ...درس می خواندیم و در آ ن اوضاع واحوال در شهرمان بودیم وقتی در بالای فلکه ی سعد آباد پشت سرمان را نگاه کردیم در بلند ترین ارتفاع کوه های (کفترکوه ) شعله ی آتشی را که روشن کرده بودیم نمایان بود و هنوز در شگفت هستم که آن روز حدود ساعت یک بعد از ظهر یاز دهم بهمن ماه پنجاه وهفت بود که آن لاستیک بزرگ (تراکتور )با قطرحدود دو متر را که مدت ها در حیاط خلوت خانه ی ساز مانی ما خاک می خورد چگونه تصمیم گرفتیم که به بالای کوه ببریم و ما در تب وتاب همان روزها بودیم در دانشگاه ها تاب تحمل ما را نداشتند ...وتعطیلی دانشگاه ها ما رابه شهر هایمان کشانده بود  وحالا که سی واند سال می گذرد راحت تر می توان سخن گفت علاوه بر کارهایی که متفرقه در شهر انجام می دادیم  آن روز یک بطری نفت ویک جعبه کبریت را همراه آن لاستیک بزرگ گروهی برداشتیم و از مسیر سر جوی سعد آباد وسر فلکه سعد آباد به طرف شمال شرق و کوه های (کفتر کوه ) رفتیم ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۶/۳۱
سیدمحمود بخشایش