نظام الدین (883 قمری )در سمرقند و(884 قمری ) در هرات و بعد در مراغه و (896 قمری در زاویه ی بسطامیه شهر قاهره ... جدش زید سلطان در داخل عمارتی در شهر تون واقع در سرخ کوه در جنوب غربی محله ی سر دشت آرام گرفته است
نظام الدین (883 قمری )در سمرقند و(884 قمری ) در هرات و بعد در مراغه و (896 قمری در زاویه ی بسطامیه شهر قاهره ... جدش زید سلطان در داخل عمارتی در شهر تون واقع در سرخ کوه در جنوب غربی محله ی سر دشت آرام گرفته است
فقط دو شهرخراسان بزرگ در پایان قرن هشتم هجری مردم ش به (رفض )یعنی مذهب تشیع منسوب بودند و آن دو شهرتون و سبزوار بود ...
آن سالهای (قبل از زلزله ی چهل و هفت شمسی ) شبستان بزرگ در آن عصر های پاییز و دمدمه های غروب مسجد که یادگار آخوند ملا اکبر بود با همت خادم مسجد آقای محتاجی گرم و گیرا می شدمنقل بزرگ آتش که در حدود یک متر قطر آن بود را ...
سرزمین نیاکان از سرزمین های همان ایالت (پارت )ها است و اشکانیان را می توان اولین حکومت رسمی سرزمین خراسان بزرگ دانست و به شهادت تاریخ نام تون و نام طبس ازقدیم ترین و آباد ترین آبادی های آن روزگاران حکومت اشکانیان بوده است آ قای ابراهیم پور داوود که می توان ایشان را اولین و بهترین پژو هش گر ایران باستان و به ویژه زرتشت دانست در داستان های زرتشت و گستره ی آن در جای جای سر زمین مان اخبار و اطلاعات با ارزشی بیان کرده اند برج کیا در حوالی روستای گستچ نشانه ای از دیرینه بودن این دیار است حتی جنگ دوازده رخ که در شاهنامه اشاره شده است در حوالی کوه های شمال شرق بوده است
خوانندگان محترم می توانند نظرات و اطلاعات خودشان را مطرح کنند(در بخش ) ارسال نظر ...
آن سال های دور یادم هست بعضی از این چاه های قنات را دیده بودم شاید به هوس دیدن کبوتر چاهی که از آن بالا (تمتمو ) در پای کوه سرخ و بعد چلغا به طرف پایین یک رشته چاه بودکه تاهمین بالای ده ادامه داشت و از پوزه ی (او گردو ) هم به موازات همان چاه های مسیر (تمتمو و چلغا) و در راستای رودخانه ی کنار جاده به طرف پایین یک رشته ...
کوچه ها ی شهر (یادمان) همه ی دلتنگی هایی است که امروزه یادشان برایمان خاطره انگیز است و نه خاطره انگیز بلکه تاثیر گذار برای آن هایی که صاحب اندیشه و تفکر هستند ... هجوم نو آوری های روزگار نتوانسته است که در کوچه پس کوچه های روزگاران قدیم هیچکدام از ارزش هایی را که گاه گاه یادشان می کنیم از صفحه ی ذهن واندیشه ما دور کند و ما باز هم خواهیم گفت گذشته چراغ راه آینده است ... نسل حالای ما /البته به جز موارد بسیار کم /(در حال زندگی می کند ) ونه چنان نگاه هدف دار و آرمان گرا به آینده دارد ونه از گذشته اندوخته و ذخیره ا ی که به گفته ی جواهر لعل نهرو ملتی که تاریخ و گذشته ی خود را نشناسدناچار بایدحوادث گذشته ی خود را تکرار کندودر کتاب (نگاهی به تاریخ جهان ) اشاره هایی به سرزمین ما هم شده است ...در نوشته های گذشته گفتم و باز هم نیاز به آن گونه خاطرات داریم شاید بگوییم (گذشته های دور با آینده ای که خواهد آمد امروز بسیار متفاوت است وما جوانان مان را شایسته است که با اندیشه هایی متفاوت و پیشرفته برای آینده ای که خواهد آمد تربیت و هدایت کنیم ) اما یادمان باشد نسل امروز ما رها شده ای است که نیاز به همراهی داردوگذشته ها وشرح حال گذشتگانمان گنجینه ی گرانبهایی خواهد بود برای آیندگان مان با سبک وشیوه و روش جدید ...باز هم خواهم گفت از آن سال های دور ...هنو زدر خاطرم مانده است شاید بیش از هشت سال نداشتم قبل از زلزله ی سال چهل وهفت شمسی در فردوس و همان شبستان بزرگ مسجد جامع قدیم یادگار آخوند ملا اکبر در آن هنگام غروب آفتاب پدر دستم را می گرفت و از تنها خیابان آسفالته شهر قدم به ایوان مسجد جامع شهر می گذاشتیم روز های سرد پاییز آن سال ها چقدر دلپذیر و فراموش نشدنی بود کنار منقل آتش که آقای محتاجی خادم مسجد جامع در شبستان بزرگ (آخوند ملا اکبر )روشن کرده بود این خاطره را در کتاب اول نوشتم و ادامه ی این گونه همراهی ها و خاطره ها ی ارزشمند که در جای جای همراهی بزرگتر ها با کوچکتر ها نقش ها ی مثبت و به یاد ماندنی دارد در یاد داشت هاو نوشته های آینده می آید ... گذشته چراغ راه آینده است ...
داشتم نوشته ها و یاد داشتهای روزانه ام را باز خوانی می کردم جمله و عبارت (گذشته چراغ راه آینده است ) سر مشق و ابتدای همه ی نوشته هایم هست و خواهد بود راستی اکنون در کجای این داستان نا تمام زندگی قرار داریم وخداوند در ظرف (لا یستقدمون ولا یستاخرون ) که در کلام مقدس ش فر موده است چه فرصتی را برای ما قرار داده است در این مزرعه ی دنیا چگونه خواهیم توانست از آن همه داستان و قصه های گذشته برای چند صباح باقی مانده حیات بهره ببریم و اندوخته فراهم کنیم و قدم هایی که بر می داریم براستی دانه هایی پر بار و ارزشمند با شدبرا ی آینده ای که به آن امید داریم براستی که (چه ز ود دیر می شود ) در پیش گفتار نوشته های گذشته گفتم که (بیان خاطرات گذشته از صمیمانه ترین شیوه های انتقال حس به وسیله ی نوشتن است) و تنها همین نباید باشد باید چراغ راه باشد باید پلکانی برای بالا رفتن باشد هر چند زمان انسان ها را دگرگون می کندو لی این ثبت خاطرات باید که راهی باشد برای آیندگان و آن چه در تکاپوی آن هستند ...هنوز چند ماهی از انتشار اولین تجر به ی کار نوشتن خودم را پشت سر نگذاشته ام در همین چند مدت کوتاه ...
سال های (یک هزار و دویست و نود هجری شمسی) برای اینکه شناخته نشوند یکدیگر را با نام (حسن )صدا می زدند حسنی ها حتی تا جزین هم آمده بودند ...
محله ی میدان / محله ی عنبری / محله ی طالار / محله ی سر دشت / محله ی سادات /...پایاب ها و قنات ها ...