تون و جزین سرزمین نیاکان

خاطرات نیاکان
تون و جزین سرزمین نیاکان

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست ...

بایگانی

آخرین نظرات

آخرین مطالب

۹ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

موافقین ۰ مخالفین ۱ ۲۴ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۴۶
سیدمحمود بخشایش

صحن آجر فرش شده ی مقابل ایوان مسجد حمام  کوشک بود وهست که در دو بخش زنانه و مردانه تا سال های  (یک هزار و سیصد و چهل و شش)مورد استفاده بود  و دو درب آن مشاهده  می شود ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۲۰
سیدمحمود بخشایش

در گذر روزگار بیان حال و روز سر زمین ها سر مایه ای است که شاید تفکر در آن مایه ی عبرت و باز بینی مسیر حیات وزندگی باشد ونیز واژه هایی محلی و ضرب ال مثل هایی که به یادگار خواهد ماند  سال هایی نه چندان دوراز اوایل اردی بهشت ماه کوچه باغ پر از طراوت وخرمی بود صبح را هوا هنوز گرگ ومیش بود که پرندگان خوش آواز خبر می دادند و صدای گوش نواز آب درکوچه باغ تمام شب وروز گوش را نوازش می داد در اواخر اردی بهشت کم کم درختان توت میوه ها یشان را نشان می دادند و باآغاز خرداد ماه کم کم زرد آلو ها ی نارنجی و نوری و... خود را بر درختان جلوه می دادندو ما در کوچه باغ طلوع خورشید و حتی آفتاب را به دلیل انبوهی درختان نمی دیدیم (زو )یا همان زه آب  همان چشمه های آبی بود که روزی و روزگاری آبشخور پرندگانی مانند تیهو وکبک و جالگ و... بودوبهانه سرگرمی برای ما که کوه ودره ها را بپیماییم ودر راهمان در دامنه های ان گیاهان دارویی مثل (علف هیزه )و(کلپاره )وحتی زیره ی کوهی و آنها که تجربه داشتند وحرفه ای بودند آنغوزه ... از چشمه ها می گفتم ... وقتی هنوز هوای صبح گرگ ومیش بود با صدای سماور ذغالی  و آواز پرندگان خوش آواز از خواب برمی خاستیم چای را که می خوردیم هوا کمی روشن شده بود آنگونه که جلو پای مان را می دیدیم که به لب استخر رسیده بودیم دایره وار با قطر حدود شصت متر وشاید هم بیشتر ... دور تا دور آن را درختان توت احاطه کرده بود و ماهی های بی شماری در استخر شادمانه به دنبال هم شنا می کردند یک درخت گردوی کهنسال در ابتدای ورودی آ ب به استخر بود که درخت گردو قطر حدود یک متر داشت و از درون خالی بود وگاهی سماور ذغالی را برای آنکه وزش باد خاموش نکند آنجا می گذاشتیم ... ادامه دارد 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۵۲
سیدمحمود بخشایش


یادش بخیر      شبهای سرد و طولانی زمستان گرمای وجود مارا منقل و زغالهای روشن آن در کرسی  گرم نگاه می داشت .و گرمای دل مارا هم صحبتهای ارزشمند پدر بزرگ و مادر بزرگ برروی کرسی یک لحاف بزرگ پهن بود و چهار طرف آن از کوچک و بزرگ می نشستیم و روی کرسی هم یکسینی دایره شکل ( مجمعه) بود . برروی آن کشته زرد آلو ُبادام ُ خستک زرد آلو ُ قیسی ُ تخمه خربزه ُ انار ... مجموعه پذیرایی را تشکیل می داد .

روشنایی چراغ لامپا و یا چراغ توری بود که بربالای طاقچه خودنمایی می کرد. یک چراغ سیمی هم بود که برای داخل حیاط آنرا بر می داشتیم.یادم می آید آن سالهای قبل از زلزله گاهی پدر دستم را می گرفت و با خودش به نماز جماعت مسجد جامع می برد. ومن در شبستان بالای مسجد که مقابلایوان بزرگ قبله بود عاشق منقل بزرگ آتشی بودم که پر از زغالهای قرمز بودو حدود یک متر قطر داشت ومن در آن شبهای سرد و هنگام نماز مغرب و عشاء خودم را گرم می کردم...ادامه دارد. اکنون پس از سال هااز زلزله ی وحشتناک سال یک هزار و سیصد و چهل وهفت که همه ی آن شبستان بزرگ فرو ریخته بود ... دارند ستون های آن را از زیر خاک خارج می کنند ... همت اسلامی ما و حمیت وغیرت مذهبی ما این کار بزرگ را می طلبد آن نماز جماعت ها و آن صمیمیت ها ی آن سالهای دور  را با تلاش های خودمان ارج بگزاریم ... سپاس گزار  و دست مریزاد...

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۱۹
سیدمحمود بخشایش

در  (اشکال العالم جیهانی )در قرن  چهارم   اینگونه  آمده است   که در کتیبه ای از داریوش کبیر در هزاره ی دوم  پیش  از میلاد   (ستاگارتیه  ساگارتیا  )نام فردوس در ایران باستان تابان  بوده است و بعد ها در زبان عربی به تون  تغییر  شکل داده است ( ( در لهجه (گویش ) محلی نیز تاویدن به معنای تابش نور خورشید وجود دارد ...  ) )اکنون فردوس  در مرکز خراسان بزرگ واقع شده است و بر سر  راه  کاروان ها یی است که از جنوب ایران بعد ازپشت سر گذاشتن دو کویر مرکزی ایران (  لوت  و نمک  )  به شهر تون (فردوس ) وارد می شده اند و سپس به سوی شمال خراسان  می روند 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۲۶
سیدمحمود بخشایش

این درخت چنار در کلاته ی (چاه قند شیخ )هنو زکه هنوز است نفس می کشد وبار خاطراتی را از سال های دور  شاید بیش از سیصد سال قبل را بر دوش می کشد ...در نوشته های گذشته در باره ی این درخت نوشتم ...دمدمه های غروب که می شد آن سال های دور گنجشک ها بر فراز شاخ و بر گ های آن جیک جیک شان غوغا می کرد و ما نیز مهمان چای خوش طعم سماور ذغالی (بی بی بزرگ   بی بی کلثوم  همسر مر حوم آقا ذبیح الله بیگ)بودیم که خواهر بابا بزرگ (آقا سیدنعمت الله)وهر دو فرزند ان (آقا سید علی )بودند یادش  به خیر ... در کنار درخت چنار در کوچه باغ آب همیشه جاری بود وصدای آب هنوز در گوش ما ...( کمی آن طرفتردر کنار (تراز )آبشار جوی آب کوچه باغ  بر روی یک تخت حدود سه متر در سه مترکه باارتفاع یک متر در کنار جوی آب از گل و تخته سنگ ساخته شده بود عمو آقا سید محمد داشت قرآن تلاوت می کرد ایشان فرزند مرحوم آقا سید عطا (پدر آقا سید علی و پدر بزرگ بی بی کلثومبودند...)یادم هست بعد ازآنکه یکی دو ساعت مانده به غروب آفتاب به بالای پشته های غرب چاه قند   شیخ می رفتیم اکنون در  آن دمدمه های غروب از سمت بالا ومحل چشمه به کوچه باغ بر می گشتیم ودر کوچه باغ به دنبال جوی آب باید چند باغ را به طرف پایین پشت سر می گذاشتیم تا به درخت چنار می رسیدیم و آنجا در آن دمدمه های غروب هر وقت صدای شاهین های شکاری به گوش می رسید که به درخت چنار نزدیک می شدند  گنجشک ها به احترام آنها ساکت می شدند و این شاهین ها در کوه سرخ آشیانه داشتند (ودر باره ی کوه سرخ وپرت گاه های غرب آن که از قله ی کوه مشاهده میشد و آشیانه ی این پرندگان شکاری بود در همین وبلاگ نوشته ام) برای شکار گنجشک ها به کلاته ی (چاه قند شیخ ) می آمدند این آبادی چاه قند شیخ با روستای گزین یک فرسخ فاصله  دارد و در میان بیش از بیست کلاته یا ییلاق و آبادی روستای گزین جمعیت بیشتری را در خود جای می دادشاید به دلیل آنکه بر سر راه گزین به شهر های دیگر بود ... درنوشته های قبل یاد آوری کردم که (نام خانوادگی) از زمان حکومت رضا خان در ایران رایج شد که نام های فوق هم نام خا نوادگی دارد که اگر لازم شد در آینده اشاره خواهد شد...واکنون نوه ونبیره های این برادر وخواهر (بی بی کلثوم) وآقاسید نعمت الله فرزندان (آقا سید علی)  در روی این کره ی خاکی زندگی می کنند و روزی خور  خداوند بزرگ هستند ...فاعتبرو یا صاحبان بصیرت...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۱۲
سیدمحمود بخشایش

آقا سیدنعمت الله پدربزرگ
در (گزین )همان گونه که در نوشته های گذشته اشاره شد در حدود یک صد سال قبل یعنی سال های یک هزار و دویست و هشتاد      هجری شمسی شخصیت ها یی از گزین در مدرسه ی فاضل خان مشهد در بالا خیابان درس خوانده  بودند که مرحوم اقا سید نعمت الله فرزند سید علی و آقا سید ابراهیم فرزند آقا سید هدایت و میرزا یحیی فرزند میرزا محمد از آن جمله هستند که این سه بزرگوار نسبت خویشاوندی هم داشته اند ودر همان سال های یاد شده یعنی چند سال ماند ه  به آغاز جنگ جهانی اول در مدرسه ی فاضل خان مشهد به تحصیل علوم مشغول بوده اند که از هم دوره های آنها میتوان به مرحوم پروین کنابادی اشاره کرد واینان در دوران تحصیل محضر مرحوم ادیب نیشابوری را نیز درک کرده بودند شاید جنگ جهانی اول موجب شد آن گونه که می خواستند تحصیل را ادامه ندهند  و حتی مدتی را در زمان اشغال ایران در آن دوران با مرحوم ملک الشعرای بهار که آن زمان در مشهد بود همکاری داشتندمرحوم (آقا سید نعمت الله که یک روحانی روشنفکر وآزادی خواه بوددر جوانی (در سفری نا خواسته به وطن ) (به قولی که مورد تایید نیست)  بر اثر لگد اسب به شدت آسیب می بیند و سر انجام از شدت ضربه دنیا را وداع می کند و این در حالی بود که همسر ایشان فرزند شش ماهه داشت وبعد از فوت پدر به دنیا آمد و به همین دلیل به نام پدر (سید نعمت الله)او را نام گذاشتند ... اما میرزا یحیی در بر گشت به گزین از کار باز نایستاد و در کار های حقوقی و رفع مشکلات مردم با یکدیگر تلاش داشت در گزین چند ساختمان وبنا باقی مانده است که از جمله ی آنها می توان به منزل  مرحوم میرزا یحیی اشاره کرد که داخل ساختمان آن شکل هندسی زیبا یی دارد  ودرها و اتاق ها وسازه های آن نیز زیبا است و در بیرون بنا نیز همان گونه که در تصویر پایین آمده است محلی برای نشستن و انتظار  وجود دارد و انتظار می رود که همه ی آن ها ییکه دلشان برای هویت فرهنگی گذشتگانشان میسوزد این ارزش های ماند ه را به یاد وسینه بسپارند  و برای ماند گاری ان نیز تلاش کنند به امید آن روز... نام های فوق (نام خانوادگی) دارند که از زمان رضا خان پهلوی برای فرزندان شان انتخاب شده است (در صورت لزوم در نوشته های آینده اشاره خواهد شد)اکنون نوه های این افراد در روی این کره ی خاکی به زندگی مشغول هستند و چه زیبا است نگاهی عبرت آمیز به سیمای زندگی انسانها از سال های قبل تا کنون ...تا صاحبان بصیرت پند و عبرت بگیرند ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۲۹
سیدمحمود بخشایش

درستیغ قله ی کوه  (دریوار) چاه قند کمال مثل یک باغ کوچک در نظر مان دیده میشد... , ودر قله ی کوه پشت سر ما یک دشت گسترده بود که اکنون ریل آهن از آن می گذرد ...گفتم کوه عقاب  قال ... وبراستی که عقاب قال است در نوک این کوه سنگ دایره وار از زمین جوشیده است و حدود یک متر قطر وارتفاع حدود بیست سانتی متر  و آن گونه که در فرهنگ شادروان معین آمده است (قال ) به معنای قله می باشد  ... این دو کوه و دو قله (دریوار و  عقاب قال ) هر دو سالها است که در کنار هم آرام گرفته اند وفاصله ی آنها فقط یک دره است  ودر این حال واحوال  هر دو با چشمان نگران به چاه قند کمال  وآن دورتر به جزین نگاه می کنند ... راستی چرا نگران ... شاید حدود ده سال بیشتر است که از آن سرسبزی ونشاط  وآواز دلنواز کبک ها وتیهو ها دیگر در دره ها خبری نیست وبه گفته ی سعدی (علیه رحمه ) آسمان بر زمین بخیل شده است و شاید اکنون اگر کسانی هوس دیدار آن دره ها و کوه ها را داشته باشد از آن درختان بید مشک و انجیر هم خبری نباشد وبه قول ان هم ولایتی (حال سرزمین من در این روز ها اصلا خوب نیست ) ... هر چند باید خداوند را به خاطر همه ی نعمت هایش سپاسگزار باشیم و داده ها و نداده های او را حکمت بدانیم...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۵۱
سیدمحمود بخشایش
سلام ... (دوش در حلقه ی ما قصه ی گیسوی تو بود  تادل شب سخن از سلسله ی موی تو بود          سراسر شمال جزین از شرق تا غرب کوه های بلند وبا برکت پای در زمین فرو کرده اند  وگویا فقط برای حمایت از این دشت ... وحدود چهل ویا بیشتر چشمه سار هایی  در پایشان جاری است که در بهاران وبا بوی بهار صفا وطراوت خاص به همراه دارد ودر شمال غرب  جزین در گذشته های دور(چاه قند کمال ) صفا وسرسبزی خاصی داشت کوچه باغ هایی با میوه های درختان توت وشاه توت و  سایه سار ها  ی درختان بید در سر چشمه و ان درخت بلندچنار که یادگار پدر بزرگ بود و ما در سایه اش بر درخت شاه توت  میوه هایش را نوش جان می کردیم زیبایی های کوچه باغ درختان توت  اردیبهشت ماه فراوان وبی نظیر بود همان که به توت نقلی یابخارایی ومشهدی معروف بود در کوچه باغ که از پایین تا به محل استخر آب سراسر پوشیده از سایه ی درختان بود نزدیک استخر یک درخت شاه توت بود که هنگام بالا رفتن از درخت وخوردن میوه لباسهای ما حسابی قرمز می شد استخر چاه قند کمال چشمه اش آبی شیرین وسبک داشت درکنارچشمه ومحل آشکار شدن آن ودر سایه ساردرختان توت که مینشستیم چاه های قنات در مسیرشمال به دو چشمه و وآبادی دیگر میرسید و این چاه ها محل لانه کردن کفتر چاهی ها بود وشیطنت های ما بچه ها ... لیروم چشمه ساری بزرگ وآباد در شمال چاه قند کمال بود  واگر به سمت چپ نگاه می کردیم دو قله ی بلند قد راست کرده بودند دو کوه (دریوار   و  عقاب قال ) دره ای درمیان این دو کوه واقع است که در سالهای یکهزار وسیصد وچهل وپنج تا پنجاه چندین بار رفته بودیم ...داخل دره در هنگام بهار درختان بید مشک داشت که گلهای زیبا ی سفید ومایل به قرمز کم رنگ داشت اگر تیر ماه و امرداد ماه هم میرفتیم درختان انجیر میوه داشتند دربهاران واردی بهشت ماه آواز زیبای کبک درسکوت دره گوش را نوازش می داد وما صبح زود از کوچه باغ که به سوی دره وکوه  ( دریوار ) رهسپار می شدیم تازه خورشید خانم خودش رااز مشرق واز پشت کوه سرخ به ما نشان میداد وما چشمانمان را به بلندی قله ی (دریوار ) دوخته بودیم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۴۲
سیدمحمود بخشایش