تون و جزین سرزمین نیاکان

خاطرات نیاکان
تون و جزین سرزمین نیاکان

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست ...

بایگانی

آخرین نظرات

آخرین مطالب

۸ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است


 

 

 


 

 

 

 

 

 

( جزین ) فرهنگ ومیراث گذشتگان

سالهای یک هزارودویست وهشتاد وهفت هجری شمسی حوادث اجتماعی وسیاسی فراوانی داشت آمدن احمد شاه قاجار ورفتن محمدعلی شاه آغاز جنگ جهانی اشغال کشور ... درهمان سالها مدرسه ی فاضل خان دربالا خیابان مشهد محل تحصیل علوم بود واز جزین میرزا یحیی فرزند میرزا محمد  ومیرزاابراهیم فرزند آخوند خدنگ ومرحوم آ قا سید نعمت الله فرزندسید علی به تحصیل علوم مشغول بودند مرحوم آقا سید نعمت الله به امور اجتماعی علاقه داشت وهمان زمان با مرحوم بهار در مبارزه با اشغالگران مبارزه میکرد . درجزین از همان دوران مکتب خانه ها رواج داشت از جمله ملا اکبر فرزند آخوند ملا فتحعلی و مرحوم ملا محمد تقی تا اوایل سالهای یکهزار وسیصد مکتب خانه داشتند  ... در محدوده ی خراسان مرکزی معمار ساختمان کم بود مرحوم آقا سید نعمت الله با آوردن یک معمار یزدی به نام (کربلایی میرزا ابوالقاسم یزدی ) با آشنایی مرحوم آقای نجفی در فردوس   بنای بادگیروبسیاری دیگر را گذاشت  واکنون در قسمت قدیم جزیک یا دو مورد از بقیه مخروبه ای باقی نمانده است کاش زلزله ... اما نه تعریض یک خیابان موجب فرو ریختن یکی از همین بادگیرها شده است ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۳۲
سیدمحمود بخشایش

این بادگیر به همان خانه ی  (در مطلب قبل ) تعلق دارد ... زمان ساخت همان سالهای ( 1280 هجری شمسی)و قبل از آن است ... در نوشته های گذشته اشاره شد با ارتباط و آشنایی زنده یاد پدر بزرگ (آقا سید نعمت الله )با مرحوم (اقای نجفی )در فردوس استاد بنایی که برای ایشان کارمی کرده بود و بسیاری از ساختمان های شهر قدیم فردوس را بنا کرده بود در گزین هم ساختمان و بنا هایی را ساخت  همان گونه که یاد شد این استاد بنا اهل یزد بود و این بنای بادگیر وساختمان آن که درب ساختمان در مطلب قبل آمده است ساخته ی دست همان استاد بنا  (کربلایی میرزا ابوالقاسم یزدی) است مرحوم آقا ذبیح الله بیگ فرزند (آقا جان میرزا بیگ) وایشان هم فرزند (امیر مرتضی قلی بیگ )از والیان قدیم خراسان بوده است و  از خاندانی بزرگ در فردوس  که (آقا ذبیح الله بیگ)   با (بی بی کلثوم ) خاله ی مرحوم وا لده ام فرزند آقا سید علی در گزین ازدواج می کنند و همان سالهای (1280 هجری شمسی)در همین بنا زندگی را آغار میکنند ...مرحومه بی بی کلثوم فرزند بزرگ (آقا سید علی) بود و فرزندان بعد (آقا سیدعلی)  پدربزرگ پدری ما (آقاسید نعمت الله) و مادر بزرگ مادری ما (بی بی خدیجه بود) ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۰۷
سیدمحمود بخشایش

   ا  ین درب قدیمی در گزین به منزل بی بی سلطان ( فرزند آقا سید هدایت الله )  وهمسر ایشان آقا رحمت الله تعلق دارد (آقا رحمت الله فرزند آقا ذبیح الله هستند)  (خداوندایشان و اجداد پاکشان  را رحمت کناد )این منزل دارای یک حیاط بزرگ چهار گوش بود  وهست که در دو جهت شمال و جنوب آن دو ایوان بزرگ قرار داشت  ودارد(که انشاالله حفظ شود ) ایوان بزرگ (نسر )سمت جنوب دارای یک سکوی بلند بود با مساحت حدود سه متر در طول پنج متر که اطاق بادگیر در انتهای همین سکو (صوفه )واقع شده است متاسفانه اکنون قسمت بالا یی باد گیر که شاید بتوان گفت بزرگترین بادگیر گزین میباشد بر اثر عدم نگهداری فرو ریخته است در وسط حیاط هم درخت انار زیبایی بود که انار های شیرین داشت و ما که بچه های کوچکی بودیم هر وقت به خانه ی خاله بی بی می رفتیم ایشان از خوراکی های محلی مثل انجیر برگه ی زردآلو و... به ما میداد و به گمانم تنها منزلی بود که با خشت های چهار گوش (آجر فرش )شده بود ... براستی چگونه می توان این زیبا یی های معماری دویست سال گذشته در روستایی دور افتاده  را که با همه ی (نداری ها ی )آن زمان شاه کار بود حفظ کرد ...ارتباط خانوادگی واجتماعی میان فردوس و گزین از زمان های قدیم برقرار بوده است و آشنایی آقا سید هدایت وبرادر ایشان آقا سید علی (که از سادات گزین در یکصد و پنجاه سال قبل بوده اند )موجب شد که فرزند(آقا ذبیح الله  بیگ ازبزرگان فردوس)به نام  رحمت الله    بابی بی سلطان   ازدواج کنند... آقاذبیح الله خودشان هم با بی بی کلثوم فرزند  مرحوم آقا سید علی ازدواج کرده بودند و سالها در همین منزل سکونت داشته اندکه   بعد ها محل سکونت فرزندشان بوده است

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۳۲
سیدمحمود بخشایش

سلام ...و اما این وبلاگ فقط وفقط رنگ ادبی دارد ودست نوشته های یک دبیر ادبیات است پس از سی واند سال درس کلاس... وبیشتر وشاید هم محور همه ی مطالب ولایت (تون وجزین ) که از خاستگاه های زبان شیوای دری است شرح حال نیاکان تاریخ گذشته و حوادث مستند وبیان آن همه صمیمیت ها فداکاری ها شادی ها ونشاط ها وساده زیستن ها وشاهکار های ادب پارسی... تا آنکه شاید (در دنیای پر التهاب و لجام گسیخته ی امروز ...)رنگی از آن ارزش ها را در زنگی وروابط اجتماعی خودمان بیشتر مشاهده کنیم به قول شاعر زندگی صحنه ی یکتای هنر مندی ماست ... هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود ... واین به عقب برگشتن نیست ...بلکه تلاش برای شکوفایی یک گل زیبا وخوش بو است که اکنون بجای آ آنکه درباغچه ی زیبای حیاط آنرا حس کنیم در قاب عکس ها وآلبوم قفسه ها شاید به تماشا ان بنشینیم ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۶ ، ۲۲:۴۴
سیدمحمود بخشایش

  (آقاسیدابراهیم عمادی پدر بزرگ)          سال یک هزار و سیصد هجده شمسی ... تابستان بود و آبادی های کوچک مثل چاه قند ها محل سکونت شده بود ...بیماری های واگیر گسترش یافته بود ...میرزا  یحیی (اشراقی )    آن سال را در چاه قند کمال ساکن بود آخرین سال زندگی میرزا همان تابستان بود ...ایشان و (پدر بزرگ آقا سیدابراهیم )از نسل تحصیل کنندگان مشهد بودند ... (پدر بزرگ آقا سید ابراهیم ) و خواهر هایشان (بی بی سلطان و بی بی شرف)فرزندان خواهر همین  میرزا یحیی بودند و ما هم به تبع مادرمان از ایشان (میرزا یحیی)به دایی یاد می کردیم ( واکنون مزار وخاک سلطان ویا بهتر بگویم زن دایی میرزا یحیی در کنار مزار والده بی بی عشرت در فردوس است )  ... در آن سال های سخت و پر آشوب که ایران در دست بیگانگان بود (سالدات ) یا همان سربازان روس که شمال ایران در دستشان بود تا گزین هم آمده بودند (...وشاید آقاسید نعمت الله هم به دست همین سالدات ها قربانی شده بود به تلافی همان مبارزات  مشهد که درباره اش سخن گفتم ...   )  ...(سال های 1290 هجری شمسی تا 1298 ...) ... یادم هست یک پنج تیر (اسلحه کلت  )یادگار همان سال ها ( پدر بزرگ  پدری)  / آقا سید نعمت الله/   همیشه همراه خودشان می داشته اند  (پدربزرگ روحانی درس خوانده ای بود که سالهای زندگی در مشهدالرضادر محله ی عیدگاه خودش را با شهامت وتلاشی که داشت به همه نشان داده بود )       ... قحطی ... آشوب ... نا امنی و گر سنگی حاصل آن سال ها بود ... در آن سالهای پر حادثه و پر آشوب از روستایی کوچک با همت پدرانشان همه ی سختی ها ی راه راتحمل می کردند و شب وروزپیاده و یا سوار بر چهار پا راه می سپردند  خطر های راه را به جان می خریدند و پس از روز ها و شب ها در مشهد خطر های جنگ جهانی اول را تجربه می کردند ... بعد ها در اوایل حکومت رضا خان این دو باز مانده آن سالها توانستند در روستایشان تاثیر گذار شوند و گفتم که آقا سید نعمت الله (پدر بزرگ )خودش رادر متن مبارزه با اشغال گران در مشهد قرار داده بود  ... یکی از موارد تهیه ی (سجل )یا همان شناسنامه بود که پس از ایجادیک  حاکمیت   مرکزی در همه جای کشور آغاز شد ... در جزین میرزا یحیی و فرزند خواهرش  آقا سید ابراهیم  (پدر بزرگ )که از تحصیل کنندگان بهترین مدارس مشهد بودند در این کار مشا رکت خاص داشتند ...  میرزا یحیی را همه در آن محدوده می شناختند ...با آن عرق چین سفید بر سر و عبای نازک سفید مایل به کرم رنگ و تمیز ...(آقا سید ابراهیم )پدربزرگ مادری ما  پسر عمویش (آقا سید نعمت الله ) /پدربزرگ پدری این جانب /   را در یک حادثه ی نه چندان روشن از دست داده بود ... بعد از حادثه ی مشهد که برای این دو پسر عمو پیش آمده بود (که درباره ی آن سخن گفته خواهد شد)آقا سید ابراهیم همیشه یک سکوت معنی داری بر لب داشت ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۲۷
سیدمحمود بخشایش

 واما چکو :پیرمردی متوسط القامه باصورتی گردوریشی انبوه وسفیدکه ازکهنگی به زردی می زدبادستاری مندرس،که انزمان کربلائیهابرسر می بستند،همراه دوچشم گویاوروشن،مثل دوچشمه آب زلال دربرهوت وخنده همیشگی که دنیا ومافیها رابه تمسخرگرفته بوددرلباسی کهنه که بیش ازهرچیز"کوک"وصله های آن به دید می امدورشمه سفیدبافته شده آویزانی که تنبان رنگ ورورفته اش را برکمرنگه می داشت.کربلائی حسین مشهور به چکوکه مابچه هادرخانه به او"کا کا"هم میگفتیم،دردالان درازخانه بزرگ مامسکن داشت.اتاقکی حدودیک ونیم دریک ونیم متر،تاریک وبه شدت درهم ریخته.بهم ریختگی وجه مشخصه اتاق "کلبه چکو"_kalbe chekow_بود.برای ورودبه این اتاق،بایستی سرت راخم کنی وپایت رانیم متری بلند،درب ان به واقع،نیم دری بود،رنگ ورورفته. شاکله وجودی کلبه چکووبه قول امروزیها،تخصص اوسقائی درمحرم وآب اوردن از حوض انباردربقیه طول سال وابزارکارش سبوئی که به ان "سوچه"-sowchaa_میگفت.کلبه چکو،محرم خیلی ازخانه های سالهای20و30و40فردوس بود.هم نسلهای من غالبا اورادرکوچه های منتهی به اب انبارهای شهر با سبوئی بردوش بیادخواهنداورد.گاهی چندشبانه روز پیدایش نبودوهرکجاکه می شد می لمید. مرحوم پدر میگفت:سرجهازمادربوده است.اومردی ساده دل وساده اندیش بودوغالباباعث دق دل مرحوم مادرمی شد.مابچه ها بااوبزرگ شدیم وگاهی که کاری ازروی بی فکری می کردیم _ومی کنیم_مرحوم پدرمیگفت:برشما  حرجی نیست که وارث کلبه چکواید.اوامروزدرزاویه ای برکناره راه،درگورستان خاموشی فردوس باهفتهزارسالگان پیوسته است.رحمت خدابراوباد.عکسی ازاوبیادگاردارم که گویای ویژگیهایش است. (این متن را با اجازه ی نگرفته از نویسنده باز نوشتم ... ) (سال های یک هزار و سیصد و بیست شمسی به بعد سال های اوج زندگی کربلایی حسین (در احوال او گفته اند که پیاده به زیارت امام حسین ع رفته بود ...)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۲۰
سیدمحمود بخشایش

... داستان این مسافرت به زبان شعر است وافراد همراه مرحوم (میرزا یحیی ) که در این سفر هستند (احمد آقای کریمی /آقای سیدکاظم عطایی / آقای داوری /به احتمال شیخ اسلام ضیایی / بوده اند و حرکت شان صبح به طرف فردوس و شب هنگام به حسن آباد رسیده اند و مقصد شان فردوس و منزل آقای افتخار بوده است ... (زاتفاقات وقضایای عجیب          شد مرارفتن  فردوس   نصیب )   ( بعد ده سال که ساکن بودم    تا دو فرسخ سفری ننمودم )  (مقصد این سفر پر شر و شور    بود دامادی با عیش و سرور )  (اصل داماد بد ازاهل جزین   طرفش زاده ی فردوس برین )   (رفقای سفر و توشه ی راه    شیخ الاسلام   / عطایی همراه ) (حسن آباد شد آن شب منزل    منزل بی ثمر و بی حاصل ) (پنج ساعت چو گذشت از شب ما   داوری  آمد  و  احمد  آقا  ) (هر دو از شدت  سردی  خزان   لب  فرو بسته و  بشکسته  زبان ) و همان گونه که در نوشته های گذشته بیان کردم (مرحوم میرزا یحیی اشراقی ) در سال (1318) شمسی دنیا را وداع گفت و از تحصیل کرده های مشهد در سالهای جنگ جهانی اول تنها پدر بزرگ ما (آقاسیدابراهیم عمادی)   و فرزند خواهر همین مرحوم میرزا یحیی تا سال (1347 شمسی ) عمر به دنیا داشت ) (دایی آقای نورایی ...مرحوم حسن نورایی فرزند آقا سید هدایت بودند و در ازدواج دوم ایشان با همسر برادرشان آقا سید علی که فوت کرده بودند مرحومه بی بی ساره همسر آقا سید علی بعد از فوت همسر   در ازدواج با آقا سید هدایت همین آقا سید حسن نورایی را داشتند و اکنون برای خواستگاری بدختر آقای افتخار در فردوس می رفتند که البته آشنایی با خانواده ی آقای افتخار در فردوس هم خودش داستانی دیگر دارد ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۶ ، ۲۳:۴۱
سیدمحمود بخشایش

در آن سال های دور و زمانی که تنها وسیله ی رفت و آمد مردم همین( چهار پا)یا الاغ و یا همان اسب  بود  مسیر جاده اش متفاوت ازامروز بود وبه گونه ی معمول نزدیکترین راه یا همان راه مستقیم را انتخاب کرده بودند ... اگر از زمین های پایین جزین و کنار همان خرمنا و کوه (توشلگی ) به طرف سمت چپ  کمی پایین تر حرکت کنیم (حدود یکی دو کیلومتر پایین تر (سمت چپ ) در یک خط مستقیم جاده ای مال رو و خاکی و  فاصله  به فاصله آبادی هایی وجود داشته است و امروز هم بعضی آباد و بعضی متروکه شده است ...معروف ترین آنها در همان مسیر حرکت به سمت مشرق و به طرف ( تون ) کلاته ها یی مثل کلاته ی آقای معزی و نیز روستای حسن آباد است که این روستا روزی و روزگاری برای خود اهمیت بسیار داشته است و سابقه ی تاریخی و نشانه هایی از حکومت اسماعیلیه ... و حتی راه زیز زمینی این روستا  تا قلعه ی تون ... اما مورد اشاره ی من در این نوشته یاد داشتی از مرحوم (میرزا یحیی) که در باره ی ایشان در مطالب گذشته بسیار سخن گفته ام می باشد ... این یاد داشت که به سال (یک هزار و سیصد و سیزده شمسی بر می گرددبه مسافرت ایشان در همان سال به طرف فردوس می باشد ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۶ ، ۲۱:۳۴
سیدمحمود بخشایش