تون و جزین سرزمین نیاکان

خاطرات نیاکان
تون و جزین سرزمین نیاکان

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست ...

بایگانی

آخرین نظرات

آخرین مطالب

۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

در تصویر مسجد جامع وکاروان سرای جوادی و بعد میدان بازار و در سمت چپ تصویر هم کاروان سرای جاویدی دیده می شودبازار و راسته ی بازار را بدون تردید می توان بعد از مجموعه ی ارگ  قدیم ترین بخش شهر تون دانست در مجموعه ی بازار دو کاروان سرا بود که پیشینه ی کاروان سرای جاویدی که در دل بازار قرار داشت بیشتر بود حجره های بالا وپایین داشت که دور تا دور کاروان سرا قرار گرفته بود اطاقک هایی که در حقیقت هممحل عرضه ی کالا بود وهم محل سکونت مسافران ...از شهر های اطراف همیشه ی سال مسافرانی بودند که اطراق می کردند در مجموعه ی بازار همه ی نیاز مسافران وجود داشت از حمام زیبا وبزرگی که در ضلع جنوبی بازار قرار داشت  تا ارزاق عمومی ...هنوز یادم هست که یکی از همین غرفه ها گیوه و دیگری خرما ی طبس را عرضه می کرد از پله های کاروان سرای جاویدی که در دل بازار قرار داشت  وقتی خارج می شدیم درست در آن دور تر و آن طرف بازار ایوان مسجد جامع بود که درب آن به بازار باز می شد و بر بالای آن ایوان مناره ای بلند خود نمایی می کرد سال های (1343 شمسی )محل تحصیل من همان دبستان نجفی بود که محل آمد ورفت من به خانه و مدرسه بود ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۲۴
سیدمحمود بخشایش

منزل میرزا یحیی (جزین )
...در نوشته های گذشته در باره ی میرزا یحیی نوشتم ... ایشان چند سال قبل از جنگ جهانی اول در مشهد تحصیل می کردند  و این منزل که ورودی آن مشاهده می شود از معدود بنا های گزین است  گه معماری زیبایی دارد,در داخل اطاق باد گیر همین بنا نشانه هایی از حوض و زیر زمین هم بوده است  ای بنا سابقه ی ساخت آن به قبل از ولادت (مرحوم میرزا یحیی ) می رسد که پدرشان (میرزا محمد ) بنای آن را گذاشته است  و بر همین اساس باید گفت تاریخ بنا بیش از یک قرن و نیم  می باشد در تصویر مشاهده شده ابتدای ورودی منزل به گونه ای طراحی شده است که حالت انتظار را دارد به دلیل سواد بالای میرزا مردم برای رفع و رجوع کار هایشان به ایشان مراجعه می کردند همانطور که گفتم میرزا یحیی همراه پسر خواهرشان آقا سید ابراهیم و دیگران در مشهد مقدس  تحصیل کرده بودند  ...  و این مکان اولین ساختمانی بوده است که محل تحصیل برای آموزش ابتدایی انتخاب شده است و تاب لو مدرسه ی نشاط جزین بر سر  در این بنا بوده است ... ایشان دایی مرحوم بابا بزرگ آقا سید ابراهیم بودند که آقا سید ابراهیم (با با بزرگ مادری اینجانب)       هم تحصیل کرده ی مدرسه ی فاضل خان مشهد بودند در مورد مدرسه ی فاضل خان وتاریخ ساخت آن و  این که معمار بنای مدرسه ی فاضل خان در ابتدای بالا خیابان از اهالی  ( تون ) بوده است . در بخشهای گذشته مطالبی نوشته ام ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۵ ، ۰۶:۵۶
سیدمحمود بخشایش

.... هنگام غروب بود و ما شش هفت نفرهادی اسماعیل علی حمید ...هنگام غروب  داشتیم از سمت کوه های (کفتر کوه ) به شهر بر می گشتیم دانش جویانی بودیم که هیچ کدام از ما بیش از بیست ودو سال نداشتیم و در شهر های مختلف مشهد  اصفهان زاهدان تهران قزوین ...درس می خواندیم و در آ ن اوضاع واحوال در شهرمان بودیم وقتی در بالای فلکه ی سعد آباد پشت سرمان را نگاه کردیم در بلند ترین ارتفاع کوه های (کفترکوه ) شعله ی آتشی را که روشن کرده بودیم نمایان بود و هنوز در شگفت هستم که آن روز حدود ساعت یک بعد از ظهر یاز دهم بهمن ماه پنجاه وهفت بود که آن لاستیک بزرگ (تراکتور )با قطرحدود دو متر را که مدت ها در حیاط خلوت خانه ی ساز مانی ما خاک می خورد چگونه تصمیم گرفتیم که به بالای کوه ببریم و ما در تب وتاب همان روزها بودیم در دانشگاه ها تاب تحمل ما را نداشتند ...وتعطیلی دانشگاه ها ما رابه شهر هایمان کشانده بود  وحالا که حدود   چهل  سال از آن ز مان        می گذرد راحت تر می توان سخن گفت علاوه بر کارهایی که متفرقه در شهر انجام می دادیم  آن روز یک بطری نفت ویک جعبه کبریت را همراه آن لاستیک بزرگ گروهی برداشتیم و از مسیر سر جوی سعد آباد وسر فلکه سعد آباد به طرف شمال شرق و کوه های (کفتر کوه ) رفتیم ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۳۰
سیدمحمود بخشایش

...ساعت حدود چهار بعد از ظهر عصر یازدهم بهمن یک هزارو سیصد و پنجاه و هفت هجری شمسی   بود سوز سرما درپای کوه کفتر کوه  کم نبود ...ما شش هفت نفر بودیم وبه نوبت وبه کمک یکدیگر لاستیک به آن بزرگی (تراکتور ) را به بالای کوه منتقل کردیم حدود نیم ساعت به غروب مانده بود و باید به فکر باز گشت هم باشیم تا شهر باید پیاده حدود یک ساعت در آن پستی وبلندی ها برویم بطری نفت را به آرامی و با دقت در قسمت های مختلف لاستیک که حالا برقله ی کوه خوابانده شده بود پاشیدیم ...وقتی کبریت را درسوز سرمای قله (کفترکوه ) روشن می کردیم باد سردی که می وزید آنرا خاموش می کرد ...سرانجام گوشه ای از لاستیک آتش گرفت و ما شروع به پایین آمدن کردیم در برابر ما شهر سایه روشن غروب را به خود گرفته بود  وما گروه شش هفت نفری وقتی به نزدیکی های فلکه ی سعد آباد رسیدیم صدای اذان مغرب وعشا از مساجد شهر شنیده می شد آن شب هر کس تا بعد از نیمه ی شب به  (کفترکوه) نگاه می کرد شعله ی آتش را بر قله فروزان می دید ...فردای آن روز دوازدهم بهمن ماه یک هزار و سیصد وپنجاه وهفت بود ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۲۴
سیدمحمود بخشایش

 واما چکو :پیرمردی متوسط القامه باصورتی گردوریشی انبوه وسفیدکه ازکهنگی به زردی می زدبادستاری مندرس،که انزمان کربلائیهابرسر می بستند،همراه دوچشم گویاوروشن،مثل دوچشمه آب زلال دربرهوت وخنده همیشگی که دنیا ومافیها رابه تمسخرگرفته بوددرلباسی کهنه که بیش ازهرچیز"کوک"وصله های آن به دید می امدورشمه سفیدبافته شده آویزانی که تنبان رنگ ورورفته اش را برکمرنگه می داشت.کربلائی حسین مشهور به چکوکه مابچه هادرخانه به او"کا کا"هم میگفتیم،دردالان درازخانه بزرگ مامسکن داشت.اتاقکی حدودیک ونیم دریک ونیم متر،تاریک وبه شدت درهم ریخته.بهم ریختگی وجه مشخصه اتاق "کلبه چکو"_kalbe chekow_بود.برای ورودبه این اتاق،بایستی سرت راخم کنی وپایت رانیم متری بلند،درب ان به واقع،نیم دری بود،رنگ ورورفته. شاکله وجودی کلبه چکووبه قول امروزیها،تخصص اوسقائی درمحرم وآب اوردن از حوض انباردربقیه طول سال وابزارکارش سبوئی که به ان "سوچه"-sowchaa_میگفت.کلبه چکو،محرم خیلی ازخانه های سالهای20و30و40فردوس بود.هم نسلهای من غالبا اورادرکوچه های منتهی به اب انبارهای شهر با سبوئی بردوش بیادخواهنداورد.گاهی چندشبانه روز پیدایش نبودوهرکجاکه می شد می لمید. مرحوم پدر میگفت:سرجهازمادربوده است.اومردی ساده دل وساده اندیش بودوغالباباعث دق دل مرحوم مادرمی شد.مابچه ها بااوبزرگ شدیم وگاهی که کاری ازروی بی فکری می کردیم _ومی کنیم_مرحوم پدرمیگفت:برشماهرجی نیست که وارث کلبه چکواید.اوامروزدرزاویه ای برکناره راه،درگورستان خاموشی فردوس باهفتهزارسالگان پیوسته است.رحمت خدابراوباد.عکسی ازاوبیادگاردارم که گویای ویژگیهایش است. (این متن را با اجازه ی نگرفته از نویسنده باز نوشتم ... ) (سال های یک هزار و سیصد و بیست شمسی به بعد سال های اوج زندگی کربلایی حسین (در احوال او گفته اند که پیاده به زیارت امام حسین ع رفته بودته بود ...)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۵ ، ۱۹:۲۷
سیدمحمود بخشایش