تون و جزین سرزمین نیاکان

خاطرات نیاکان
تون و جزین سرزمین نیاکان

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست ...

بایگانی

آخرین نظرات

آخرین مطالب

۳ مطلب در شهریور ۱۴۰۲ ثبت شده است

از این دو نفر که با ما و خاندان ما به گونه ای د ور و نزدیک ارتباط دارند سخن گفتم و اما سخن پسر خاله ی مادرم  (آقا نصرالله) که من خودم پای صحبت ایشان می نشستم  در آن سالهای نه چندان دور که چند سال بعد هم به دیار باقی شتافت بی حکمت نبود که گفت (دایی جان اگر این دو   در خاندان ما عمر به دنیا داشتند سرنوشت ما به گونه ای دیگر بود ...)آقا رحیم بیک که در فردوس (اواخر قاجار)به شیوه ای مرموز و باور نکردنی  از دنیا رفت  ایشان پسرش(جان میرزا) تحصیلات زبان فرانسه داشت ود خترش همسر میرزا باقراست  که فرزند حاج میرزامحمود مجتهد است همان میرزا محمود که در سبزوار و اصفهان و بعد ها در عتبات در محضر میرزای شیرازی به تحصیل پرداخت و سر انجام با مقام اجتهاد از جانب میرزای شیرازی به وطن برگشت وتا سال (1286 هجری شمسی)در فردو س وفات یافت میرزا محمودپدر میرزا باقر است که فرزندان میرزا باقر نام خانوادگی آذرمی را در ابتدای حکومت پهلوی انتخاب کردند میرزا محمود مجتهد  فرزند سید محمد رییس روحانیون شهر تون بود میرزا محمود مجتهد در بلد تون صاحب نفوذدر عزل و نصب بوداز جمله با توصیه ی میرزا محمود مجتهد و فرمان عماد الملک (سر کار آقا نجفی ) که ایشان نیز تحصیل کرده حوزه ی نجف اشرف بودند به نیابت تون رسید به جای معتمد السلطان میر علی زضا بیگ ...  و آقا سید نعمت الله پدر بزرگ  که سال (1298 هجری شمسی مهر ماه )برای یک سفر کوتاه و دیدار همسرش (بی بی شرف) و  خویشان  از مشهد الرضا به  جزین  آمده بود به شکل باور نکردنی به دیار باقی شتافت ...این که می گویم سفر کوتاه خیلی از مدارک  و مهم تر از همه مهر برنجی (اعتدالیون واجتماعیون محله ی عید گاه)مشهد الرضا همراه ایشان بوده است  و همین گواه مسافرت کوتاه پدر بزرگ به جزین بوده است  که اکنون  این مهر برنجی در اختیار این جانب است  مرحوم پدر بزرگ آقا سید نعمت الله (آخوند هفت تیر کش و اسب سوار بود و فاصله ی مشهد الرضا تا جزین را با اسب هفت روزه می رفت ) این قول ها وگفته ها شنیده های خودم در باره ی پدر بزرگ ازدو خواهر شان (بی بی کلثوم و مادر بزرگ بی بی خدیجه )و دیگرانی از اقوام که عمر به دنیا داشتند همه ی سرمایه ی من ویادگار پدر بزرگ است  و وجود همه ی خطر ها و اتفاقات آن سال ها که  امپراطوری انگلیس برای مجاهدان با ایمان و وطن دوست بوجود آورده بود داشتند  با آرزو های دور و دراز جانشین روس ها در ایران همراه می شدند و  یکان یکان نیرو ها ی تاثیر گذار  در میان مردم با ایمان را  از میان بر می داشت   ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۰۲ ، ۲۰:۵۵
سیدمحمود بخشایش

انسان ها روزگاران شان را می گذرانند و فرصت ها برای به یاد سپردن در تاریخ برای ما اندک است  زندگی ولحظه های عمر اشخاصی که در نوشته های خودم به گونه ی گذرا اشاره کرده ام می بینم که یک حادثه و یا یک اندیشه و اتفاق  کوچک می تواند بسیاری از سر نوشت ها را دگرگونه کند ...همان روزی که در واپسین ماه های روز ها و ماه های زندگی پسر خاله ی مادر و پسر دایی پدر (که هر دو یک نفر هستند) یعنی   پای صحبت های آقا نصر الله (نبیره ی امیر مرتضی قلی بیگ)و  فرزند (بی بی کلثوم) خواهر مادر بزرگ بی بی خدیجه  می نشستم و ایشان  از آن سالهای دور سخن می گفت...دایی جان اگر دو نفر در زندگی ما عمر به دنیا داشتند و قهر روزگار آنها را از ما نمی گرفت روزگار ما از این رو به آن رو می شد و بهتر از این  بودیم ... یکی عموی من (آقا رحیم بیک ) و دیگری (دایی آقا سید نعمت الله ) ... آقا رحیم بیگ پدر بزرگش (امیر مرتضی قلی بیگ )حاکم سال های دور ولایت  ( تون ) بود (آقا جان میرزا بیگ ) فرزند  (امیرمرتی قلی بیگ) که پدر  آقا رحیم بیک بود   در فردوس یا همان تون اندیشه های مخالف عامه مردم داشت و هنگامی که (حاجی آقای شاه)و پسرش به دلیل همین مخالفت ها ناچار به ترک فردوس شدند و دو باغ بزرگ را با همه ی امکانات و شکوه  در دو طرف کوچه ی میامره شهر قدیم  ترک کردند   این آقا جان میرزا بیگ که هم زلف (حاج آقای شاه است به دلایلی در فردوس می ماند و برای در امان ماندن از مردم که اندیشه های او را تاب نداشتند به خانه ی (میرزا زین العابدین مجتهد )پناهنده می شود و در یاد داشت های (منشی خان طبس )آمده است که (حکم قتل او /آقا جان میرزا بیک از ایالت کبری  صادر شده است )...گوشه های پنهان این ماجرا در کوچه پس کوچه های روزگار آن زمان مانده است ... و اگر خانه ی (میرزای مجتهد )نبود سیاست روزگار با او و فرزندان ش چه می کرد آقا جان میرزا بیگ و سه فرزندش (آقا کریم بیگ /آقا ذبیح الله بیگ و آقا رحیم بیگ ) چه سر نوشت تازه ای در انتظارشان بود دو فرزند اول که از فردوس به جزین رفتند ودر گوشه ای از روستادر نزد خویشان دایی خودشان (حاج محمود تاجر )   روزگار گذراندند اما این آخری یعنی ( آقا رحیم بیگ) که اندیشه های متفاوت با دو برادر دیگر داشت در فردوس ماند و همین ماندن در فردوس دلیل مقبول ماندن او از طرف توده ی با ایمان فردوس آن دوران می باشد و به  همین دلیل متفاوت بود ن با  خاندان (حاج میرزا محمود )خویشاوند می شود و دختر خودش(فاطمه سلطان )را به ازدواج (میرزا باقر ) در می آورد و میرزا باقرفرزند ( میرزا محمود ) است فرزندان میرزا باقر (غلام / هو شنگ وجلال )بودند   ...بعد ها آقا جلال  فرزند میرزا باقر که تحصیلات زبان فرانسه داشت و در دبیرستان فردوسی (زبان خارجه )تدربس می کرد...همین میرزا محمود که پس از سال ها دوری از وطن وتحصیل در حوزه ی نجف اشرف در خدمت میرزای شیرازی در سامرا فرمان اجتهاد می گیرد از کسانی بود که حاکم زمانش یعنی عماد الملک والی  تون و طبس را وادار کرد که (سر کار آقا )سید عبدالحسین نجفی را حاکم فردوس کند  همین سرکار آقا سید عبد الحسین نجفی هم در نجف اشرف در محضر آخوند ملامحمد کاظم خراسانی حدود پانزده سال تحصیل کرده بود ... واینجا است که آقا رحیم بیک اعتبار و ارزش معنوی و روحانی او معلوم می شودو شاید همین جدایی اندیشه هایش از پدرش (آقا جان میرزا )موجب اقبال مردم به ایشان باشد...آقا جان میرزابیک علاوه بر سه پسرسه دختر به نام های درخشنده /تابنده /فروزنده  داشته است 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۰۲ ، ۱۷:۵۵
سیدمحمود بخشایش

  آن روزها و سال ها را هیچ گاه از خاطر نخواهم بردو همین طاقچه و هودک  چهار گوشه سه متر در سه متر که در جهت راست و چپ دو در داشت و رو بروی این طاقچه هم به ساباط باز می شد آن خط کوچک از طاقچه به طرف درب سمت راست هم کار محمود آقای خاله بود همان سالهای دور که هنوز مادر بزرگ برای ما بچه ها محل امید بودنوروز سال (1342 هجری شمسی ) و ما کودکانی  هفت هشت سال هر وقت دل مان می خواست همین در سمت راست را آن قدر می زدیم که مادر بزرگ در را باز کند    ...اکنون که بیش از شصت سال از ماجرا می گذرد بار ها و بار ها با هم آن خاطره را یاد کرده ایم کف این هودک سنگ فرش بود و قلوه سنگ هایی که صاف و صیقلی بود ... آن سالها مادر بزرگ بی بی خدیجه بود ومهربانی هایش  و  پدر بزرگ آقا سید ابراهیم که داخل همین درب سمت راست ورودی خانه اشان بود سمت چپ هم راهی کوتاه به خانه ی خاله داشت ... البته خانه ی جدید شان که پشت به پش ت خانه ی قدیم بود (خاله بی بی عصمت را می گویم)   ... نوروز و تابستان ها بیشتر من مهمان آنها (مادر بزرگ و پدر بزرگ)  بودم درباره ی آنها زیا د سخن گفته شد زمستان سال چهل و سه    شمسی مادر بزرگ از پیش ما رفت یعنی نوروز سال چهل و چها رشمسی مادر بزرگ را نداشتیم   ... مادر و پدرش (آقا سید علی و بی بی ساره)مادر بزرگ و پنج خواهر و برادرش را در ناز و نعمت و غیرت و شجاعت بزرگ کرده بودند از اسب سواری مادر بزرگ و ایستادن های او در برابر آنها که می خواستند زور بگویند خیلی قول و سخن هست ... افسوس که پدر بزرگوار و شجاع ش (آقا سید علی )زود از دنیا رفت هنوز هشت سال مادر بزرگ از خدا عمر نگرفته بود که رفت پدرش آقا سید علی دوستان بزرگ و سر شناس داشت .. از طبس   فردوس  بجستان ...برادر بزرگ همین بی بی خدیجه سال ها در رفت و آمد به (مشهد الرضا )با اسب بود ارتباط برادرش (آقا سید نعمت الله ) با سر کار آقا (نجفی )در تون  دوستانه بود برای همین هم مادر بزرگ وجهه و بر خورد اجتماعی داشت     همان دوران   بسیاری  از پدر بزرگ( آقا سیدنعمت الله) (آخوند هفت تیر کش ) از او یاد می کردند ... (پدر بزرگ آقا سید نعمت الله را می گویم واین زمانی بود که احمد   شاه قاجار روزگارش را در پاریس می گذراند و کشور با نایب السلطنه اداره می شد  ... ادامه دارد 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۰۲ ، ۱۷:۲۳
سیدمحمود بخشایش