تون و جزین سرزمین نیاکان

خاطرات نیاکان
تون و جزین سرزمین نیاکان

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست ...

بایگانی

آخرین نظرات

شنبه, ۸ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۰۰ ب.ظ

۱

میرزا یحیی وفرزند خواهرش ...

شنبه, ۸ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۰۰ ب.ظ

آن سال ها و روزها بعد از وقایع جنگ جهانی اول و باز گشت میرزا به وطن (جزین )  از تحصیل در مشهد الرضا ع او ضاع اجتماع ایران دگرگون شده بود و گزین هم از این ماجرا ها به دور نبود ... چه از دست دادن هم درس و هم سال خودش (آقا سید نعمت الله که داستانی دیگر دارد و سالدات های و یا بهتر بگویم همان سربازان   قزاق هایی که اکنون بعد از عقب نشینی روس ها تحت حا کمیت انگلیس حتی تا جزین هم آمده بودند ...)بعد از فرو کش کردن جنگ اول جهانی (امپراطوری انگلیس)    مثل شبه قاره هند و پاکستان که تحت سیطره داشت برای ایرا ن  هم خواب هایی دیده بود و رضا خان میر پنج بازیگر این ماجرا بود ... دیگر میرزا چاره ای نداشت ( جز اینکه در جزین با اندوخته های آن چند سال مشهد الرضا ع)برای مردم روستای ش تاثیر گذار باشد همیشه در همان اطاقک    ابتدای منزل ش پذیرای مردم بود و حتی قبل از ورود ی منزل هم همان به قول خودمان  (هودک سر پوشیده اطاق انتظاری بود برای مراجعه کنندگان ...)سال های سخت راه در مسیر مشهد الرضا را پیش چشم می آورد اکنون از آن سالهاو دوران سخت چند سالی می گذشت داستان تلخ از دست دادن هم دوره و هم سال و آشنای سال های دورش (آقا سید نعمت الله )که در همین جزین قربانی همان جنب و جوش هایش شده بود ماجرایی بود که یکی از روز های سال  (1299هجری شمسی) نزدیکی های ظهر برایش خبر آوردند  (گفتم که میرزا تا سال 1318 عمرش  به دنیا بود )  ... هر چند هنوز (یکی از درس خوانده های همان مدرسه ی فاضل خان در مشهدالرضا )آقاسید ابراهیم  پسر خواهرش (معصومه )همسر آقا سید هدایت دلگرمی او بود آقا سید ابراهیم را می گویم که پسر عموی همان آقاسید نعمت الله بود ... صمیمیت مردم روستا و کارهایی که برای مردم می کرد می توانست که کمی از رنج ها ی ش بکاهد روز هایی بود که   میرزا یحیی (که ما به خاطر با با بزرگ آقاسید ابراهیم به ایشان دایی می گفتیم ) دست فرزند خواهرش را می گرفت و به یاد همان سال های مشهد الرضا در کوچه های ده همراه یک سبوی خالی راهی ( شوبلگی )  می شد(آب قنات جزین مناسب آشامیدن نبود و در مقابل آب قنات شوبلگی شیرین و سبک بود   شاید حدود سه یا چهار کیلومتر فاصله بود از خانه که در می آمد سمت چپ   یک سه راه بود و سپس سمت راست آنها را به دو حمام می رساند و کمی بعد حصار ده بود و کوره راهی به چشمه ی آب شیرین ( شوبلگی )...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۱۰/۰۸
سیدمحمود بخشایش

نظرات  (۱)

زندگی مانند دوچرخه سواری است
برای حفظ تعادل باید به حرکت ادامه دهی
“آلبرت انیشتین”