تون و جزین سرزمین نیاکان

خاطرات نیاکان
تون و جزین سرزمین نیاکان

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست ...

بایگانی

آخرین نظرات

آخرین مطالب

۱۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

سالهای اول ودوم دبستان رادر مدرسه ی همت بودم وسال سوم به دبستان نجفی رفتم سالهای قبل از زلزله سالهای پر از خاطرات است ومن قصد وهدفم به تاریخ سپردن آن قسمت های با ارزش است که خواهد توانست برای شهرمان ارزشمند باشدو چه زیبااست همه ی محله های   کرگو  میدان وسادات با استفاده ازنظرات  واندیشه های گذشتگان وانها که باقی مانده اند حیاتی دوباره بگیرد شاید بتوان ان کار گاه ها ی زیلو بافی را که ناصر خسرو قبادیانی هفتصد سال پیش اشاره کرده است وان مقاومت های تاریخی شیعیان را درمقابل مغول در شهرمان در کتاب تاریخ حیات جاودانه بخشید مگر نه اینکه قلعه ی ناصرالدین پس ازالموت از مشهور ترین مراکز دفاع از اسلام در برابر مغول بوده است وان تخت هلاکو را بر روی اجساد و سرهای مسلمانان مغولان پس از مقاومت های جانانه در برابر وحشیان مغول بر پا کردند هنوز یادم هست ان روز که کنار خندق وپشت دبیرستان فردوسی بلدزر به جان اخرین نشانه ی مقاومت یعنی همان تخت هلاکو افتاده بود وان کوزه های سکه قدیمی که بیرون امد 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۲۲
سیدمحمود بخشایش

سالهای قبل از زلزله از اب بلده استفاده می کردیم سالهای چهل به بعدیادم هست یک حوض بزرگ دایره ای شکل به قطرچهار متر وسط حیاط بود که ماهی های قرمز وسفیدداشت بعد ها به یک حوض مستطیل شکل تغییر یافت ودرزیر ان انبار اب بود وبوسیله ی یک تلمبه ی دستی از ان اب بر می داشتیم که از اب بلده پر می شدتصویرمتعلق به همان سال (یک هزار و سیصد و چهل و دو (شمسی ) می باشد... سال یک هزار و سیصد چهل وشش شمسی مادر که در تصویر سمت چپ ایستاده است از دنیا رفت و ما (سه برادر )  را تنها گذاشت و سال بعد شهریور (یک هزار و سیصد وچهل و هفت) زلزله وحشت ناک ا      ین حیاط و خانه را ویران کرد 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۲۷
سیدمحمود بخشایش
 دراستان جانان از آسمان میاندیش کز اوج سر بلندی افتی به خاک پستی  هنر انسانهای بزرگ آن است که به دشواری کار  نمی اندیشند بلکه به عظمت آنچه خواهند یافت می اندیشند ...

بازنویسی خاطرات برای به یاد سپردن نام های قدیمی وروزنه ای به اعتقادات وارزش های نیاکان است همه ی اسم ها ونام هایی که از آن یاد می شود چه ادبی ،جغرافیایی،اجتماعی وغیره یادگاری ازارزشمند ترین گنجینه ها است که همه ی ما وظیفه داریم آ نرا حفظ کرده و به آیندگان بسپاریم

یادم هست  چند سالی قبل از زلزله یکی از ادیبان شهرمان که دبیر  ادبیات سالهای قبل از زلزله هم بودند از  یک اتفاق جالب که خودشان هم شاهد بودند در سال های (یک هزار وسیصد وچهل شمسی) شخصی در لباس درویشی به شهر وارد شده بود ودر داخل حیاط مزار ساکن شده بود وشب ها هم همانجا می خوابید یک روز صبح وقتی سرایدار مزار از خواب بیدار می شود می بیند از درویش خبری نیست ونقبی هم به زیر مزار زده شده است ! (واین خاطره را من از کسانی دیگر هم شنیدم ) در باره ی (مزار )گفته ها و شنیده ها بسیار است...

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۱۹
سیدمحمود بخشایش

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۲۸
سیدمحمود بخشایش

در شمال خانه ها وبا فت قدیم که در تصویر دیده می شود  (سمت راست و آن بالا ) کوه سرخ دیده می شود  امتداد آن در سمت چپ و ادامه ی آن در انتها  آ ن (رشته کوه)  کوه های (لیروم )دیده می شود و حد فاصل آن ها (از لیروم تا کوه سرخ گزین) دا منه ی این رشته کوه که می بینیم چشمه های فراوان (دری کلاغ ...در شیش ...برخشتا ...تودو ...) قرار دارند تصویر مشاهده شده مجموعه ی بافت قدیم  (گزین ) مباشد وسمت چپ تصویر ابتدای زمین های کشاورزی است  که درتصویر پایین درازای آن اکنون بیش از ده کیلومتر به سمت پایین ادامه دارد تصویر مسجدِِ ی که میرآب هادر آن جمع می شده اند  (اوبرک ) یا همان اوبلوک که در بخش های گذشته درباره اش سخن گفته شد در کنار تک درختی آرام گرفته است و فقط خاطراتی از گذشته ی دور با خود دارد چه زیبا خواهد بود به خاطر نماز های با اخلاصی که در آن  (میر آب ها) می خوانده اند  بنای آن را بیش از این خرابه نبینیم ...اما کوه های بالا تر را توضیح داده ام ... وپشت این بنای از یاد رفته ... کوه هایی که دیده می شود در سمت چپ تصویر به چشمه سار (شیو ... شو ... بلگی )  می رسد...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۱۵
سیدمحمود بخشایش

گزین  گزین   هم مانند همه ی اجتماعات شهری  برای در امان بودن از هجوم افراد  متجاوز برای خود حصار و برج و بارو داشته است از بیش از دو قرن پیش آثاری از چهار برج در قسمت های مختلف آبادی وجود داشته است که هنوز می توان نشانه هایی از آن را پیدا کرد ...  اقوام و گروه هایی از جنوب وحوالی فارس  و نیز از شمال خراسان به امید غارت  اندوخته های کشاورزی مردم مثل جو گند م  ارزن و سایر محصولات کشاورزی به گزین می آمدند و این هجوم ها به سال های (قبل از یک هزار و دویست پنجاه هجری شمسی ) بر می گردد یکی از برج ها در ابتدای خیابان اصلی روستا (قسمت قدیمی ) بود که اکنون اثری از آن نیست دیوار های بلندی هم چهار برج را در چهار گوشه ی آبادی به هم پیوند  می داده است  که کمتر اثری از آن باقی است در بعضی از بناهای موجود در ساختمان های قدیمی  که هنوز با قی مانده است در کنار ایوان ها و دیوار های پشت بام ها  اهالی دیوار های کاذب درست می کرده اند و در آن دسترنج کشاورزی خود را برای در امان ماندن از غارت مخفی می کرد ه اند برج ها با دیوار های بلند دشمن را مدت ها در انتظار نگاه می داشت (سر کال )قسمت غرب روستا و کمی پایین تر مسجد کوچک اوبلوک (او برک )! که یک چهار گوشه ی کوچک همراه با سقفی گنبدی شکل  دارد در تصویر بالا دیده می شود و آن دورتر رشته کوهی که از حدود چاه قند کمال با قله های (دریوار )و (عقاب قال) به طرف پایین و حدود (شو بلگی) ادامه دارد محل یکی از برج های دیگر بود در مسجد یاد شده علاوه بر اینکه محل بر پای داشتن نماز بود  میر آب ها جمع می شدند و حساب آب و تقسیم آن را برای زمین های کشاورزی مدیریت می کردند برج معروف دیگری هم در قسمت جنوب شرقی روستا همان جایی که را ه اصلی به سمت زمین های کشاورزی می باشد قرار داشت و تا سال های نه چندان دور یعنی (پنجاه سال پیش ) در ب بزرگ وبلند چوبی  آن وجود داشت ( که برای جلو گیری از ورود احشام  که در داخل آبادی رها بودند ) به طرف زمین های کشاورزی  آنرا می بستند  ... در تصویر مشاهده شده ی در بالا دو ظرف مسی دیده میشود که همان ابزار های ساده ولی دقیق (میر آب ) ها برای نگاه داشتن زمان ( آب بری)می باشد

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۳۶
سیدمحمود بخشایش

..ساعت حدود چهار بعد از ظهر عصر یازدهم بهمن پنجاه وهفت بود سوز سرما درپای کوه کم نبود ...ما شش هفت نفر بودیم وبه نوبت وبه کمک یکدیگر لاستیک به آن بزرگی (تراکتور ) را به بالای کوه منتقل کردیم حدود نیم ساعت به غروب مانده بود و باید به فکر باز گشت هم باشیم تا شهر باید پیاده حدود یک ساعت در آن پستی وبلندی ها برویم بطری نفت را به آرامی و با دقت در قسمت های مختلف لاستیک که حالا برقله ی کوه خوابانده شده بود پاشیدیم ...وقتی کبریت را درسوز سرمای قله (کفترکوه ) روشن می کردیم باد سردی که می وزید آنرا خاموش می کرد ...سرانجام گوشه ای از لاستیک آتش گرفت و ما شروع به پایین آمدن کردیم در برابر ما شهر سایه روشن غروب را به خود گرفته بود  وما گروه شش هفت نفری وقتی به نزدیکی های فلکه ی سعد آباد رسیدیم صدای اذان مغرب وعشا از مساجد شهر شنیده می شد آن شب هر کس تا بعد از نیمه ی شب به  (کفترکوه) نگاه می کرد شعله ی آتش را بر قله فروزان می دید ...فردای آن روز دوازدهم بهمن ماه یک هزار و سیصد وپنجاه وهفت بود و ما وبسیاری دیگر در انتظار کسی بودیم که با آمدنش نسیم وحدت و یگانگی و امید را به فردا هایی بهتر همراه با خودش برایمان به ارمغان می آورد...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۴ ، ۱۱:۲۵
سیدمحمود بخشایش

.... هنگام غروب بود و ما شش هفت نفرهادی اسماعیل علی حمید ...هنگام غروب  داشتیم از سمت کوه های (کفتر کوه ) به شهر بر می گشتیم دانش جویانی بودیم که هیچ کدام از ما بیش از بیست ودو سال نداشتیم و در شهر های مختلف مشهد  اصفهان زاهدان تهران قزوین ...درس می خواندیم و در آ ن اوضاع واحوال در شهرمان بودیم وقتی در بالای فلکه ی سعد آباد پشت سرمان را نگاه کردیم در بلند ترین ارتفاع کوه های (کفترکوه ) شعله ی آتشی را که روشن کرده بودیم نمایان بود و هنوز در شگفت هستم که آن روز حدود ساعت یک بعد از ظهر یاز دهم بهمن ماه پنجاه وهفت بود که آن لاستیک بزرگ (تراکتور )با قطرحدود دو متر را که مدت ها در حیاط خلوت خانه ی ساز مانی ما خاک می خورد چگونه تصمیم گرفتیم که به بالای کوه ببریم و ما در تب وتاب همان روزها بودیم در دانشگاه ها تاب تحمل ما را نداشتند ...وتعطیلی دانشگاه ها ما رابه شهر هایمان کشانده بود  وحالا که سی واند سال می گذرد راحت تر می توان سخن گفت علاوه بر کارهایی که متفرقه در شهر انجام می دادیم  آن روز یک بطری نفت ویک جعبه کبریت را همراه آن لاستیک بزرگ گروهی برداشتیم و از مسیر سر جوی سعد آباد وسر فلکه سعد آباد به طرف شمال شرق و کوه های (کفتر کوه ) رفتیم ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۴ ، ۱۱:۲۲
سیدمحمود بخشایش