تون و جزین سرزمین نیاکان

خاطرات نیاکان
تون و جزین سرزمین نیاکان

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست ...

بایگانی

آخرین نظرات

آخرین مطالب

۲۵ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۴ ، ۱۷:۰۶
سیدمحمود بخشایش

محلی ها و عامه  محل  ( چهگند )می گویند ... واین به مصداق نزدیکتر است ( چاه قند خوش ) یا چهکند کمال  در غرب گزین در کنار دو کوه ذریوار و عقاب قال  هنوز هم جاده یی خاکی دارد برج کوک گیر (کبک) ابتدای ورود به زمین های کشاورزی آبادی (کلاته)    بود از برج که می گذشتیم به دنبال جوی آب می رفتیم تا به ابتدای کوچه باغ ها می رسیدیم ... در بالای آبادی و در ابتدای ورود آب به استخر یک درخت کهنسال بید بود که در گذر زمان داخل آن خالی شده بود وقتی در کنار استخر  ودرخت بید می ایستادیم نسیم باد که از بالاتر و از جهت دهانه کاریز و قنات می آمد شاخه های بلند ونازک درخت بید را به حرکت می آورد و ما را نوازش می داد ما بچه های ده دوازده سال سن بودیم  و کنجکاوانه به داخل فضای خالی درخت بید  که نگاه می کردیم داخل آن یک کتری سیاه و چند نعلبکی که با پارچه ای بسته شده بود  و یک قوطی چای قرار داشت ... از بالاتر در خت بید و داخل آن هم پارچه ای که نمی دانستیم داخل آن چیست آویزان بود  ... یک بار که آن بالاتر نزدیک کاریز روی چند سنگ برجسته  ( علی برات )با کتری سیاه چای درست کرده بود یا دم نمی رود ... هنوز مزه ی چای  آن استکان نعلبکی ها داخل دهانم  است ... در همین فکر و خیال ها بودم  و مسیر آب را به سمت بالا ومحل کاریز دنبال می کردم که صدای زیبا و دل نواز زنگ گوسفندان حواسم را متوجه آن بالا  تر کرد وقتی نگاه کردم از بالاتر از دامنه ی کوه ذریوار از سمت   ( دالو  ) گوسفندان  داشتند به طرف قنات می آمدند ... ادامه دارد ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۴ ، ۲۱:۲۱
سیدمحمود بخشایش

قنات نخ شور از جمله ی قنات های شهر قدیم تون (فردوس )بود که پایاب هایی داشت این پای آب ها محلی بود برای شستشوی لباس ها در آن زمان و به گونه ای بود که از سطح زمین حدود بیست پله داشت وپایین می رفت تنها خ یابان آسفالت شهر خیابان فرهنگ بود که اکنون درپایین پای شهر حد فاصل دومیدان قرار گرفته است در پایین پای مسجد (حجت ابن الحسن)ع قنات (نخ شور ) آشکار می شد ویک سقف کوچک گنبدی شکل بربالای آن اطاقکی چهار گوش)شکل گرفته بود از آنجا به بالا (به جز ساختمان بهداری که اکنون فرمانداری شده است)تمام زمینهای کشاورزی بود قنات نخ شور به موازات خیابان آسفالت از یک کوچه ی بزرگ و داخل منزل ها به طرف پایین می رفت و اداره ی ثبت و بانک ملی آن زمان در حاشیه ی خیابان آسفالت بین قنات و خیابان قرار داشت مسجد جامع قدیم در کنار خیابان آسفالت درب و ایوان بزرگی داشت ودارد روبروی همین درب کوچه ای به محله ی    طالار بود که قنات نخ شور از همین کوچه و از زیر آسفالت وارد صحن مسجد می شد که البته پوشیده بود در وسط  صحن مسجد جامع قدیم با چند پله که پایین می رفت از قنات نخ شور محلی را برای وضو گرفتن قرار داده بودند    دبستان نجفی در حاشیه ی همین آسفالت و مقابل تنها کار خانه ی برق شهر بودوسال (یک هزار وسیصد وچهل ودو)هنگام تحصیل در همین دبستان وقتی از دبستان خارج می شدم  وبه سمت چپ وپایین خیابان می رفتم فاصله ای تا درب مسجد نبود ومن گاهی این مسیر رابرای رفتن به خانه انتخاب می کردم وارذ مسجذ که می شدم در مرکز صحن مسجد راه پله ای چند به پایین می رفت که محل استفاده از آب نخ شور بود وبعد که از درب دیگر مسجد جامع قدیم خارج می شدم در مقابل من بازار قرار داشت وآن دور تر در مقابل من ایوان بزرگ یک کاروان سرا در مرکز بازار با دو لنگه درب بزرگ وعظیم چوبی خود نمایی می کرد  که داخل آن هم از عظمت وشکوه ورونق کسب وکار ورفت آمد مسافران در آن سال های دورحکایت داشت ومن در آستانه ی درب مسجد روی به بازار سمت چپ مکتب خانه ی قدیم را مشاهده می کردم که فقط یکی دو بار (ترکه های انار )مکتب دار مرا فراری داده بود در آستانه ی درب مسجد روی به بازار در سمت راست من کاروان سرای دیگری بود عظیم ودارای دو در ورودی که در باره ی آن سخن گفته ام مجموعه بازار بزرگ بود و چهار گوش ومن در ورود به این مجموعه حدود پنجاه قدم که می رفتم سمت راست درب کاروان سرا بود ودر کنارش باز هم قنا ت نخ   شور که با دو سه پله به طرف پایین خود نمایی می کرد ...ادامه دارد

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۴ ، ۲۱:۱۳
سیدمحمود بخشایش

   دهستان جزین که در تصویر مشاهده می شود وبناهای خشت و گل با بیش از سه قرن سابقه ی      آنها اگر مورد توجه قرار نگیرد و مرمت نشود (مانند همین تصویر ) آیندگان ما را در این غفلت مورد سوال قرار خواهند داداین بنا های خشت خام که در تصویر مشاهده می شود اگر بخواهد همین گونه که تا کنون به حال خود وا گذاشته است چند سال دیگر از همین ها هم اثری بجا نخواهد ماند وما فقط آنها را در آلبوم های عکس خویش به تماشا خواهیم نشست ... هر چند 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۴ ، ۲۰:۳۶
سیدمحمود بخشایش

ظرف بزرگتر را از آب پر می کردند و بعد ظرف کوچک را در روی آب در ظرف بزرگ قرار می دادند و به شکل دقیق (سه دقیقه ) زمان میبرد که ظرف کوچک  به وسیله سوراخ کوچکی که در کف آن قرار دارد از آب پر مشد و به آن یک فنجان  یا یک تاس آب  می گفتند و اگر کسی مثلا پنج فنجان آب داشت  باید  (پانز ده دقیقه ) آب ببرد ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۴ ، ۲۰:۴۱
سیدمحمود بخشایش

... واین مسجد کوشک با کتیبه ای که دارد و سال (پانصد وپنجاه هجری قمری ) در ان یاد شده است در  دروازه ی شرق فردوس قرار دارد همان محل عبور من از مدرسه ی همت به خانه  در سال های یک هزار و سیصد وچهل ویک هجری شمسی ...پایین تر از محله ی (کر گوو )شاید (کار گاه ها ) ویا (کرغ آبها )بوده است ... این مسجد کوشک شاید قدیم ترین بنای اسلامی تا ریخی فردوس است که مسلم است بر روی بنایی قبل از آن بنا شده است ... ساختار مجموعه ی بنا به گونه ای دارای استحکام بوده است که زلزله ی وحشتناک سال یک هزار و سیصد چهل و هفت شمسی آسیب چندانی به آن نرسانده است در اطراف مسجد بنا های دیگری هست که حمام کوشک  در دوره ی تیموریان ساخته شده است  وآب انبار بزرگی که با حدود هشتاد پله  در سال های قبل از زلزله مورد استفاده ی مردم بود و از آب بلده  پر می شد ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۴ ، ۰۷:۴۴
سیدمحمود بخشایش

صحن آجرفرش شده ی مقابل مسجدهمان حمام های مردانه وزنانه  است که درب های ورودی آن به زیر زمین در تصویر مشاهده می شودو در سمت چپ تصویر هم بخشی از آب انبار این مجموعه مشاهده می شود 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۴ ، ۰۷:۴۲
سیدمحمود بخشایش

در  (اشکال العالم جیهانی )در قرن  چهارم   اینگونه  آمده است   که در کتیبه ای از داریوش کبیر در هزاره ی دوم  پیش  از میلاد   (ستاگارتیه  ساگارتیا  )نام فردوس در ایران باستان تابان  بوده است و بعد ها در زبان عربی به تون  تغییر  شکل داده است ( ( در لهجه (گویش ) محلی نیز تاویدن به معنای تابش نور خورشید وجود دارد ...  ) )اکنون فردوس  در مرکز خراسان بزرگ واقع شده است و بر سر  راه  کاروان ها یی است که از جنوب ایران بعد ازپشت سر گذاشتن دو کویر مرکزی ایران (  لوت  و نمک  )  به شهر تون (فردوس ) وارد می شده اند و سپس به سوی شمال خراسان  می روند 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۴ ، ۲۲:۴۰
سیدمحمود بخشایش

محله کرگوو ۰۰۰ ازدبستان همت  که (که سال های اول ودوم را آنجا تحصیل می کردم )  خارج میشدم سمت راست تکیه عنبری یا (محله ی کرگوو )     بود وسمت چپ  که طرف قبله بود به سمت مسجد کوشک میرفت روبروی در ب دبستان هم گود خمیری بود که درباره ی آن سخن گفته شد  و من بیشتر به سمت چپ ومسجد کوشک می رفتم حدود پانصد متر  که به طرف قبله به محلی میرسیدم که سمت چپ دروازه قاین بود ودرچند قدم آنطرفتر  آب انبار بزرگ مسجد کوشک هنوز که هنوز است برپای ایستاده است و هنوز نفس می کشند ومن از اینجا باید به طرف راست می رفتم  ویک کوچه ی بزرگ و وسیع را طی می کردم تا مسیر خانه را طی کنم...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۴ ، ۲۲:۳۳
سیدمحمود بخشایش

... این سماور ذغالی که اکنون زیت بخش یک میز در خانه ای آپارتمانی است روزگاری در چاه قند شیخ با آب شیرین قنات پر می شده است  ودور هم می نشسته اند ودر سایه ی درخت کهنسال (جوز )گردو ... وچای می خورده اند یادشان گرامی و خدایشان رحمت کند ...و شاید در گزین هم آب شیرین (شو بلگی )را در این سماور می ریخته اند ...حدود یک صد سال قبل ... اکنون یادگاری  بیاد ماندنی در نزد ما ... آنها که (چهل سال قبل ) گذر شان به( چاه قند شیخ )افتاده   خوب بیاد دارند درخت کهنسال گردو را در بالا تر از استخر در کنار جوی آب که همین سماور ذغالی  در داخل آن جای می گرفت ...درخت گردو  در کنار جوی آب  سایه ای پهن وبزرگ وفرح بخش داشت و در کنارش یک (تراز ) کوچک صدای موزون آب را  در می آورد از کنار درخت گردو ی بزرگ که قطر آن بیش از یک متر بود تا آن بالا تر  جایی که آب قنات آشکار می شد حدود پنجاه قدم بزرگ بود عمر درخت گردو آنقدر زیاد بود که دا خل آن از پایین خالی شده بود و یادم هست روزی وروزگاری  آن زمان های دور شاید پنج یا شش  ساله بیشتر نبودم که مادر بزرگ بی  بی خدیجه در همین داخل درخت گردو سماور کوچک را قرار داده بود و چای می خوردیم ...اکنون دیگر شاید بیش از پانزده سال است  که دیگر کوه های اطراف چاه قند شیخ برف باران خوبی به خود ندیده است مثل آن دوران که صدای آب سیلاب در چاه قند در بهاران شنیده می شد که از بالای  ( زو )دری چاه قند   به طرف پایین وکوه سیاه جاری می شد  ... ویا برف هایی که درزمستان گاهی تا زانو ها  در برف می رفتیم  ... آیا دوباره  کوه های    (سیاه )  ( چهار خال )  و (کوه سرخ ) ان برف و باران ها را  خواهند دید ...و اکنون ما باز ماندگان  ... باید چه کنیم ... اگر به خود آمده ایم  که چه خوب ..الان هم دیر نشده است قلب و اندیشه و پا و سر و دست را بیشتر مواظب باشیم  و آن کنیم که در( پایان کار این قافله ی عمر ) به کار وان سرایی که مقصد ما است (درپایان راه) در آن آرامش و صفایی خدایی  احساس کنیم ... به امید خدا...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۴ ، ۲۳:۴۹
سیدمحمود بخشایش