تون و جزین سرزمین نیاکان

خاطرات نیاکان
تون و جزین سرزمین نیاکان

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست ...

بایگانی

آخرین نظرات

دوشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۲۴ ق.ظ

۰

بهمن ماه ... یاد واره ی خاطرات ...

دوشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۲۴ ق.ظ

...ساعت حدود چهار بعد از ظهر عصر یازدهم بهمن یک هزارو سیصد و پنجاه و هفت هجری شمسی   بود سوز سرما درپای کوه کفتر کوه  کم نبود ...ما شش هفت نفر بودیم وبه نوبت وبه کمک یکدیگر لاستیک به آن بزرگی (تراکتور ) را به بالای کوه منتقل کردیم حدود نیم ساعت به غروب مانده بود و باید به فکر باز گشت هم باشیم تا شهر باید پیاده حدود یک ساعت در آن پستی وبلندی ها برویم بطری نفت را به آرامی و با دقت در قسمت های مختلف لاستیک که حالا برقله ی کوه خوابانده شده بود پاشیدیم ...وقتی کبریت را درسوز سرمای قله (کفترکوه ) روشن می کردیم باد سردی که می وزید آنرا خاموش می کرد ...سرانجام گوشه ای از لاستیک آتش گرفت و ما شروع به پایین آمدن کردیم در برابر ما شهر سایه روشن غروب را به خود گرفته بود  وما گروه شش هفت نفری وقتی به نزدیکی های فلکه ی سعد آباد رسیدیم صدای اذان مغرب وعشا از مساجد شهر شنیده می شد آن شب هر کس تا بعد از نیمه ی شب به  (کفترکوه) نگاه می کرد شعله ی آتش را بر قله فروزان می دید ...فردای آن روز دوازدهم بهمن ماه یک هزار و سیصد وپنجاه وهفت بود ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۱/۱۱
سیدمحمود بخشایش