کوچه ها ... کاروان خاطرات
آن سال ها (یک هزار و سیصد و چهل )این در و این طاقچه ی سمت چپ و زمین سنگ فرش آن برای من که پنج شش سال بیشتر نداشتم چه جلوه ای داشت...!آقا سید ابراهیم وبی بی خدیجه (پدر بزرگ ومادر بزرگ ) نوروز که می شد هوایشان می کردیم ... مرحوم ( بی بی خدیجه مادر بزرگ ) خودش در ایام کودکی هفت سال بیشتر نداشت که پدر ش آقا سیدعلی را از دست داد ) ( مادر بزرگ مادر ی بی بی خدیجه )( بعد از پدر امیدشان به (بی بی کلثوم )خواهر بزرگشان که در گزین به بی بی بزرگ معروف بود و به برادر بزرگ خودشان (آقا سید نعمت الله ) بود که فرزند بزرگ خانواده اشان بود آقا سید علی فرزندبزرگ آقا میر عطا بود که در سی سالگی از دنیا رفت و فرزندانش را تنها گذاشت درباره ی (آقا سید نعمت الله فرزندبزرگ آقا سید علی )که در آن دوران سخت وعجیب تحصیل کرده ی بهترین مدرسه ی مشهد الرضا بود در بخش های گذشته سخن گفتم ...ادامه دارد فرزند بزرگ بی بی خدیجه بی بی عصمت بود (همسرآقا سید حسین احمدنژاد ) و بعد مادرمان (بی بی عشرت )بود ...و فرزندان دیگرش سید احمدو بی بی عزت (عمادی) بودند ...(آقا سید ابراهیم عمادی و بی بی خدیجه چها رفرزند داشتند و در تصویرپایین (درب ورودی چوبی ) خانه پدر بزرگ و مادر بزرگ در یک هشتی سه متر در سه متر واقع شده است و سمت راست آن یک ساباد قرار دارد