مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو(پیش گفتار)
داشتم نوشته ها و یاد داشتهای روزانه ام را باز خوانی می کردم جمله و عبارت (گذشته چراغ راه آینده است ) سر مشق و ابتدای همه ی نوشته هایم هست و خواهد بود راستی اکنون در کجای این داستان نا تمام زندگی قرار داریم وخداوند در ظرف (لا یستقدمون ولا یستاخرون ) که در کلام مقدس ش فر موده است چه فرصتی را برای ما قرار داده است در این مزرعه ی دنیا چگونه خواهیم توانست از آن همه داستان و قصه های گذشته برای چند صباح باقی مانده حیات بهره ببریم و اندوخته فراهم کنیم و قدم هایی که بر می داریم براستی دانه هایی پر بار و ارزشمند با شدبرا ی آینده ای که به آن امید داریم براستی که (چه ز ود دیر می شود ) در پیش گفتار نوشته های گذشته گفتم که (بیان خاطرات گذشته از صمیمانه ترین شیوه های انتقال حس به وسیله ی نوشتن است) و تنها همین نباید باشد باید چراغ راه باشد باید پلکانی برای بالا رفتن باشد هر چند زمان انسان ها را دگرگون می کندو لی این ثبت خاطرات باید که راهی باشد برای آیندگان و آن چه در تکاپوی آن هستند ...هنوز چند ماهی از انتشار اولین تجر به ی کار نوشتن خودم را پشت سر نگذاشته ام در همین چند مدت کوتاه ...