... همه ی روزگار زندگی ش از پهلوانی ها و قدرت و توان بدنی اش داستان ها دارد راه های طولانی را که پیموده است در همه ی آبادی های اطراف جزین ... شاید کوچک ترین راه رفته اش همین راه جزین چاه قند کمال تا مسیر سر تخت و لیروم است ... حتی خدمت سربازی پهلوان هم داستان ها دارد ... فرزندانش عباس / محمد قلی / حاج محمد رضا / می توانند محلی برای بیان همین حماسه ها باشند ...جثه و قامت پهلوان به گونه ای بود که در خدمت سر بازی هم هم دوره هایش را به چالش می کشید حتی قوی ترین هم دوره ی سر بازی پهلوان هم نمی توانست ادعای کشتی گرفتن با او را داشته باشد ... و پهلوان در همین پیشنهاد های حتی قوی ترین هم دوره های خودش در خدمت سر بازی پیشنهاد کرد که بیست نفر از قوی ترین ها را انتخاب کنید و نمی خواهد که کشتی بگیریم ... پهلوان یک تکه طناب (ریسمان ) بلند را تهیه کرد و همان بیست نفر را گفت یک طرف طناب را بگیرند و خودش هم طرف دیگر طناب را گرفت و شروع به کشیدن هم زمان کردند که همه ی بیست نفر جوان قدرت مند با کشیدن طرف دیگر طناب به وسیله ی پهلوان روی هم ریختند و این گونه پهلوان قدرت خودش را به رخ کشید ...منتظر داستان های حماسی دیگر در زندگی پهلوان باشیم