تون و جزین سرزمین نیاکان

خاطرات نیاکان
تون و جزین سرزمین نیاکان

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست ...

بایگانی

آخرین نظرات

سه شنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۰۶ ق.ظ

۰

...داشتیم رشته کوه کم ارتفاعی را که گزین را از جاده ی اصلی جدا می کرد پشت سر می گذاشتیم .. . از اینجا و بعد از پشت سر گذاشتن این کوهستان وتپه ها ابتدا به نوق و بعد به گزین می رسیدیم ...        در سرازیری جاده ی آسفالته ی باریک نم نم باران ادامه داشت  از مقابل ما چند کبک پرواز کردند .. . گوشه ای   از جاده  در سرازیری ترمز دستی ماشین را کشیدم و پایین آمدیم تا  از هوای پاک کوهستان جان و تنمان را سر شار کنیم ... آن بالا تر و در دامنه ی کوه نزدیک قله صدای پارس سگ توجه ما را به خود جلب کرد در هوای بارانی و شبیه مه آلود  آن بالا تر گله ای از بز و میش در حرکت بودند خوب که نگاه کردیم  آن بالا چوپان و الاغ ش  هم دیده می شدند ... دو سگ گله با فاصله ی از هم این طرف و آن طرف کوه  گله را همراهی می کردند ...راه افتادیم بعد از کوه ها و تپه ها روستای نوق بود و جاده ی آسفالته ی باریک را به جهت راست پیچیدیم در برابرمان آن دور تر کوه سرخ با همه ی عظمت خودش به ما خوش آمد می گفت ... کمی ار قله ی کوه سرخ را ابر ها پوشاند بودند و پایین تر از قله نقطه نقطه هایی به چشم می آمد که همان بوته های بید مشک بودند که نزدیکی های بهار گلهای زیبایشان معرکه بود ...یاد آن سال های دور افتادم ...صعود بر قله ی کوه سرخ ... شانزده   هفده سال  بیشتر نداشتم ...و الان در مرز شصت  سالگی ... ناصر آباد را که پشت سر گذاشتیم به سر دو راهی چهکند رسیدیم اکنون نزدیکترین فاصله را با کوه سرخ داشتیم اگر به سمت راست کوه سرخ و بالای چهکند نگاه می کردیم در رشته کوه و بالای چهکند قله ی کوهی را مشاهده می کردیم که آنرا (چهار خال )نامی ده اند اگر خوب دقت کنیم از قله ی همین کوه به طرف پایین چهار    ( رده ی  ) سرخ رنگ کوچک دیده می شود به همین دلیل آن را چهار خال می نامند ... در راستای شهر زیبای گزین قرار گرفتیم   در ابتدای دهستان شاهد دگرگونی های بزرگ هستیم ... شاید حدود دو الی سه کیلومتر از بافت قدیمی گزین به سمت بالا ساختمان ها و خیابان بندی ها با نظم خاصی  شکل گرفته است ابتدای ورودمان به مزار شهدا  و زیارت اهل قبور رفتیم ...پسر خاله ی شهیدمان ... و جزیره ی مجنون (محل شهادت...)ومن    که قبل و بعد از ایشان  در همان  سال های دفاع مقدس  در  آن جزیره خاطره های بیاد ماندنی دارم ... آن طرف تر در گوشه ی مزار شهدا ی     جزین   ...( (علی رضا ...آن روز عصر اوایل دی ماه یک هزار و سیصد شصت و پنج را خوب به یاد دارم ...شلمچه ...و قبل از عملیات کربلای چهار ...درست مثل اینکه همین الان است ...داشتم در کنار نهر عرایض... در میان هیاهو و جوش وخروش رزمندگان (خودم )را جستجو می کردم ...آقا ... سلام ...سر را که بالا آوردم ... بله خودش بود ... علی رضا ..بچه ی ملا یحیی خدا خودش و پدرش را بیامرزد ... علی رضا در آنروز لباس غواصی پوشیده بود و قدش  بلند تر دیده می شد ...با همان وضعیت هم را در آغوش کشیدیم  و احوال پرسی کردیم ...داشتیم غرق صحبت می شدیم که یک جوان خوش اندام و خوش برخورد با عمامه ای بر سر به ما نزدیک شد از لهجه اش فهمیدم اهل شمال است ...     ...علی رضا گفت من وایشان قرار است با هم  به آب بزنیم ... و این آخرین دیدار بود بعد ها خبر شهادت    این جوان شاداب را شنیدم ...  ...علی رضا فرزند ملا  یحیی ... ملا یحیی را در چهکند شیخ همه ی ما خوب می شناختیم  خدایش بیامرزد ...صبح های زود با توبره ای بر پشت راه زو  دری  چهگند را در پیش می  گرفت و تا نزدیکی های (  گله دام ) و قبل از         اذان ظهر به چهکند بر می گشت با توبره ای  پر آنغوزه ...گیاهی طبی با خاصیتی فراوان ... ادامه دارد...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۲۲
سیدمحمود بخشایش