تون و جزین سرزمین نیاکان

خاطرات نیاکان
تون و جزین سرزمین نیاکان

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست ...

بایگانی

آخرین نظرات

پنجشنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۹، ۰۹:۵۵ ق.ظ

۰

نوروز

پنجشنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۹، ۰۹:۵۵ ق.ظ

 آنروز ها نو روز شور وحال خودش را داشت ... سادگی و بی تکلف بودن را می گویم ... وما در دنیای زیبای کودکانه سیر می کردیم  سال های یک هزار سیصد وچهل ودو ...تازه دبستان را آغاز کرده بودم  مرکب راهوار ما برای رفتن به جزین  یا موتور (زونداب)سبز بابا بود ویا ماشین جیپ موسی خان ... و بیابان سرایی (سه راهی ؟) در پیش رو که پر از لاله های ختایی بود... شوق دیدار پدر بزرگ ومادر بزرگ وکرسی گرم اطاق صوفه ی نسر یادگار ننه سرما که هنوز خدا حافظی نکرده بود ... در اطاق چراغ لامپا بر روی طاقچه بود  وسینی مسی بزرگ به زیبای تمام بر روی کرسی خود نمایی می کرد  و ذخیره هایی که از محصولات تابستان حفظ شده بود ... گردو  بادام  کشمش  برگه ی زرد آلو که به آن (کشته ) می گفتیم  روی سینی قرار داشت ... از خانه ی زیر ساباد باجوز (گردو) کشمش  ...وغیره که مادر بزرگ درجیب ما می گذاشت پای درکوچه می گذاشتیم  صبح کمی که هوا گرم می شد بعد از خوردن چایی شیرین و صبحانه یی که سر شیر بود و یا گردو و پنیر که با مهربانی تمام مادر بزرگ برای ما لقمه می کردما با لباس گرمی که به تنمان می کردندهوای بیرون به سر مان می زد ...از دالان واردهشتی بعد از درب چوبی می شدیم و از هشتی چهار گوش به ساباد ...  داخل ساباد بساط تیله (توشله ) بازی وجوز بازی گرم بود بچه هایی هم سن وسال خودمان ...و ان دور تر در حاشیه ی روستا و نزدیک قنات (او بلوک ) وخاکهای نرم آن جشن وشادمانی  با ورزش هایی مثل (پک پلنی ) یا همان پرش طول  وکشتی های جوانان با هم و.آن طرف تر هم بساط  رقص و پایکوبی  خانم ها داخل گودال نوروزی گرم و گیرا بود   ..       وما در دنیای کودکانه امان به تماشا می نشستیم  صحرا ها هم سرسبز بودوقتی صبح زود بیدار شدیم و برای (گله دام ) دوشیدن بز ها به طرف چاه قند کمال و (پشته ی سوز )سبز  پنج شش کیلومتری پیاده روی کردیم  آنجا که می رسیدیم و حتی در طول راه آواز (جالگ ) چکاوک با آن جثه ی کوچک ش و کاکل زیبای روی سر ش را می شنیدیم پرنده ای کوچک به رنگ خاک که نا گهان از بوته ای در کنار پای مان به هوا پرواز می کرد  ...دوشیدن بز ها وبی تابی بز غاله هایشان در آن صحرای سر سبز تماشا داشت..ما در دنیای کودکانه امان به تماشا می نشستیم  و گاهی به کمک دوشیدن بز ها سرگرم بودیم و همان جا بود که با نام های گوناگون این بز و میش های زیبا آشنا می شدیم ...علا کفتر ...کت عروس...مر خلج ...مر سیاه ...کت کفتر ... گزور ...و همه ی نام های زیبای مثل این که به تفاوت رنگ و یا گوش های بزرگ و کوچک آنها شناخته می شدند...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۱/۰۷
سیدمحمود بخشایش