تون و جزین سرزمین نیاکان

خاطرات نیاکان
تون و جزین سرزمین نیاکان

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست ...

بایگانی

آخرین نظرات

يكشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۹، ۰۱:۱۶ ب.ظ

۰

کوچه باغ ... من و مادر بزرگ ...

يكشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۹، ۰۱:۱۶ ب.ظ

وقتی سوار بر (چاروا ) یا همان وسیله راه مان می خواستیم از آن درخت تناور توت گذر کنیم در سمت راست آن درخت در کوچه باغ یک فضای مربع شکل از باغ جدا کرده بودند که مجموعه ی (چرخشت ) که البته ما آن را در لهجه ی محلی (چرق ) یا چرغ با ضمه ی اول و دوم تلفظ می کردیم قرار داشت ابتدا یک حوضچه بود حدود یک و نیم در دو متر که در انتهای آن جوی یا   راه آبی باریک    قرار داده بودند که به صورت زاویه دار با فاصله ی حدود چها ر متر به محل قرار دادن یک دیگ بزرگ هدایت میشد و آن دیگ بزرگ به قطر حدود سه متر بود و در زیر این دیگ بزرگ آتش بزرگی فراهم می کردند... در حوضچه  خوشه های انگور را قرار می دادند و با پای لگد می کردند تا آب آن به دیگ روی آتش هدایت شود و در دیگ به جوش آید و به این روش  شیره ی انگور تهیه می شد ... در کوچه باغ سواره من و مادر بزرگ همراه با آب که در جوی  روان بود  به طرف پایین در حرکت بودیم درخت ها همه ی کوچه باغ را  سایه داشتند و کوچه باغ از صدای کنجشک ها که از این درخت به آن درخت همدیگر را دنبال می کردند پر شده بود همراه با صدای آب می رفتیم و به جایی می رسیدیم که خواهر بزرگ مادر بزرگ زندگی می کردبی بی کلثوم  خواهر بزرگتر بود (همسرشان آقا ذبیح الله بیگ) فرزند  (آقا جان میرزا بیگ) واین آقا جان میرزا بیگ اهل فردوس بود و پدرشان (امیر مرتضی قلی بیگ )زمانهای دور حاکم ولایت تون بود        تخت گاهی بود و (تراز ) آبی که صدای آب آواز گنجشک ها را همراهی می کرد  کمی پایین تر سمت راست درخت چنار بلندوسر به آسمان کشیده   محلی شده بود برای آشیان سازی پرندگان بلند پرواز ... و ما کو چه باغ را هچنان می رفتیم و یکا یک باغ ها را پشت سر می گذاشتیم بعد از آن باغ ملا یحیی بود و کمی پایین تر سمت  چپ (عمو آقا سید محمد )که در باره ی ایشان سخن گفته شد ... باغ آقا سید محمود رفیعی چسبیده بود به باغ (عمو آقا سید محمد)... سر یک پیچ سمت راست کوچه باغ با ریکی  به طرف تپه ها میرفت و همانجا باغ (خالو /خورشاهی بود )... این عمو  و خالو گفتن بی دلیل نبود و ما در یک نسل گذشته با هم نسبت خو  یشاوندی داشتیم از اینجا باید به جهت راست می رفتیم که روبرو در کنار یک کوچه ی باریک باغ (ملا رحمان ) بود تمام این راه از درخت های توت بزرگ سایه سار بود و ما همراه آب در کوچه باغ و سوار بر (چاروا ) با آب همراهی می کردیم ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۱/۱۷
سیدمحمود بخشایش