تون و جزین سرزمین نیاکان

خاطرات نیاکان
تون و جزین سرزمین نیاکان

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست ...

بایگانی

آخرین نظرات

شنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۶:۵۲ ق.ظ

۰

آن سال های آباد چاه قند شیخ ...آن سال های دور

شنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۶:۵۲ ق.ظ
بعد از ظهر ها سه ساعتی مانده به غروب بالای پشته های خاکی بلندی می رفتیم که از آن بالا آبادی سرسبز و پر از درخت های میوه در داخل دو ردیف تپه خاکی بلند از بالا تا پایین امتداد داشت از آن بالا همه ی آبادی کوچک به درازای حدود دو کیلومتر در مقابل چشم ما قرار داشت سمت چپ ما در ان بالا ها قله چهار خال که قبل درباره  اش سخن گفتم قرار داشت و کوه سیاه که ابتدای دره بود  سمت راست مان هم حدود هفت کیلومتر پایین تر گزین بود و پشت سر ما  هم کوه سرخ با عظمت همیشه گی قرار داشت  در مقابل ما آن دور تر بر نوک کوه های   (عزدد ) پرتو کم رنگ نور خورشید کم کم رنگ می باخت و درست در پشت سر ما در فاصله ی ددور تری از کوه سرخ پشت کوه عقاب قال  خود خورشید داشت پنهان می شد داشتیم فکر می کردیم که صبح فردا قرار بگذاریم قبل از طلوع خورشید خانم به طرف کوه سرخ برویم ... کم کم در مقا بل ما در داخل باغ ها در جای جای دره ی زیبا و پر درخت که بزرگتر همه درخت چنار بود  چراغ ها روشن می شد ... چراغ سیمی ... چراغ لامپا ... و گاهی هم چراغ توری ... وما به طرف استخر ولب چشمه پایین می آمدیم ... غروب که می شد (پشه بند  ) را که از تور درست شده بود در داخ ل کوچه باغ و کنار جوی آب و زیر درختان ناروند و بید و توت بر پا می کردم و رخت خواب را داخل آن می انداختم در داخل آن در خنکای شبانگاهی خرداد ماه به جریان آب که گوش را نوازش میداد گوش می کردم و چشممان به آسمان بود که از لابلای انبوه شاخه های درختان در کوچه باغ های چاه قند شیخ  گاهی ستاره  ای چشمک می زد و گاه زوزه ی شغال و پارس سگ گله سکوت شب را می شکست ...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۶/۲۱
سیدمحمود بخشایش