تون و جزین سرزمین نیاکان

خاطرات نیاکان
تون و جزین سرزمین نیاکان

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست ...

بایگانی

آخرین نظرات

چهارشنبه, ۱ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۵۲ ب.ظ

۰

آن سال های آباد چاه قند شیخ...

چهارشنبه, ۱ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۵۲ ب.ظ

 چه  زیبا بود راه های باریکی که گوسفندان بر روی سنگ های بر هم انباشته ی دشت و صحرا درست کرده بودند  وما اکنون  بر همان راه باریک قدم گذاشته بودیم ... تا رسیدن به ابتدای دره و( کوه سیاه )پرتو آفتاب تمام پشته های خاکی سمت چپ را در بر گرفته بود ولی ما هنوز آفتاب را برتن وجسممان احساس نکرده بودیم  در راه بوته های اسپند جای جای راه را گرفته بود و ما مواظبت می کردیم که پای بر آنها نگذاریم معمولا اواخر شهریور ویا اوایل مهر ماه آماده ی چیدن بودند  سنگ های راه هم زیبا بودند رنگ های فیروزه ای ... آبی نفتی   سیاه  خاکستری سفید سفید  نارنجیو گاهی سنگی توجه ما را به خودش جلب می کرد   بر می داشتیم نشانه های کوچک فسیل هایی  بر آنها مشاهده می کردیم که اگر ذره بین بزرگی داشتیم حتما شکل های متفاوت وشگفت آور ی را به چشم می دیدیم ... کوه سیاه در کنار ما بود و ما اکنون در ابتدای دره بودیم بالای سر ما در آن اوج آسمان یک عقاب  با بال های پهن وراست خودش داشت دایره وار بالای کوه سیاه می چرخید خوب که گوش می کردیم آواز زیبای کبک ها شنیده می شد اگر در دامنه ی همین کوه سیاه  در سمت راست پنجاه شصت مترازدامنه ی آن بالا می رفتیم چشمه ی آبی بود که تا اواخر بهار آب داشت ... ما وارد دره شده بودیم پارس سگ گله از آن دور ها به چوپان خبر می داد که ما در ابتدای دره پیدایمان شده است ...اگر به چپ وراست در دامنه های کوه ها نگاه می کردیم بید مشک های وحشی  وگاهی هم بنه  ویا انجیردرختچه هایی بودند که ریشه درسنگ داشتند  وچشمشان به آسمان خدا بود ... وما اکنون تا انتهای دره حدود یک فرسخ راه داشتیم...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۷/۰۱
سیدمحمود بخشایش