تون و جزین سرزمین نیاکان

خاطرات نیاکان
تون و جزین سرزمین نیاکان

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست ...

بایگانی

آخرین نظرات

آخرین مطالب

سرزمینی آباد وچشمه سار های فراوان  اگر چه )سالهای اخیر     خشک سالی های پشت سر هم پیش رفت کویر را جلوه داده است اما هنوز به حیات خود امیدوارند و نفس میکشند چشمه ها وقنات هایی که در خود محصولاتی مانند انگور انجیر انار  وحتی زردآلو  گیلاس  وآلبالو را درخود دارد از مهم ترین قنات ها و آبادیها  چاه قند شیخ وچاه قند کمال می باشد که شش ماه اول سال مسکونی است یکی درشمال غرب جزین ودر دامنه ی دو کوه (دریوار )و (عقاب قال) جای گرفته است ودیگری در پایین پای قله ی چهار خال  همسایه ی کوه سرخ جزین است در باره ی نام ها و فرهنگ آنها وبسیاری دیگر از قنات ها که از غربی ترین نقطه تا شرقی ترین آن دردامنه ی کوه های شمال جزین قرار گرفته است  و بیش از بیست چشمه سار می باشد  بیشتر سخن خواهیم گفت ... 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۴ ، ۲۱:۳۵
سیدمحمود بخشایش

چه زیبا بود راه های باریکی که گوسفندان بر روی سنگ های بر هم انباشته ی دشت و صحرا درست کرده بودند  وما اکنون  بر همان راه باریک قدم گذاشته بودیم ... تا رسیدن به ابتدای دره و( کوه سیاه )پرتو آفتاب تمام پشته های خاکی سمت چپ را در بر گرفته بود ولی ما هنوز آفتاب را برتن وجسممان احساس نکرده بودیم  در راه بوته های اسپند جای جای راه را گرفته بود و ما مواظبت می کردیم که پای بر آنها نگذاریم معمولا اواخر شهریور ویا اوایل مهر ماه آماده ی چیدن بودند  سنگ های راه هم زیبا بودند رنگ های فیروزه ای ... آبی نفتی   سیاه  خاکستری سفید سفید  نارنجی و گاهی سنگی توجه ما را به خودش جلب می کرد   بر می داشتیم نشانه های کوچک فسیل هایی  بر آنها مشاهده می کردیم که اگر ذره بین بزرگی داشتیم حتما شکلهای متفاوت وشگفت آوری را به چشم می دیدیم ...کوه سیاه در کنار ما بود ومااکنون در ابتدای دره بودیم بالای سر ما در آن اوج آسمان یک عقاب با بال های پهن و راست خودش داشت دایره وار بالای کوه سیاه می چرخید خوب که گوش می کردیم آواز زیبای کبک ها از دامنه ی کوه و دره شنیده می شد اگر از دامنه ی همین کوه سیاه در سمت راست بالا می رفتیم پنجاه شصت متر بالاتر چشمه ی آبی بود که تا اواخر بهار آب داشت ... ما وارد دره شده بودیم پارس سگ گله از آن دور ها در داخل دره به چوپان خبر می داد که ما در ابتدای دره پیدایمان شده است... اگر به چپ وراست در دامنه های کوه ها نگاه می کردیم  بید مشک های وحشی و گاهی هم بنه و یا انجیر درختچه هایی بودند که ریشه در سنگ وخاک داشتند و چشمشان به آسمان خدا بود ...و ما اکنون تا انتهای دره حدود یک فرسخ راه داشتیم ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۴ ، ۱۳:۵۴
سیدمحمود بخشایش

تپه های خاکی را یکی بعد از دیگری بالا وپایین رفتیم ... یک دو سه ...  تپه چهارم سه آبادی ردیف شده از پایین به بالا  خودشان را به ذامنه ی کوه سرخ چسپانده بودند وما به آنها   (کلاته  ) می گفتیم ... تلواز   میمینگ و میمینگ بالا ... میمینگ بالا که خودش را بالا تر از همه به دامنه ی کوه سرخ داده بود از آن سوی کوه سرخ و چشمه هایش سخن گفتم ... تودو ... دری کلاغ  ... دری شیش که تا لیروم  وسرتخت ادامه دارد و    یاد آور  (علی پهلوان ) پهلوان نا می گزین بود که سال ها پیش  در محدوده یی فراتر از ولایت گزین  نامش بر سر زبان ها بود و موجب افتخار ولایت مان  ... می خواستیم قبل از بالا رفتن از کوه سرخ به سراغ پیرزن مهربان ( بی بی ساره  ) برویم که در میمینگ پایین بود ولی هوا داشت گرم می شد و ما هم حالا کنار چشمه ی آب تلواز   پایین تر از میمینگ بودیم ... قبل از گرم شدن هوا ساعت شش و نیم صبح بود که از چشمه ی آب شیرین وزلال  تلواز آب خوردیم  و به آرامی از مسیر کول باد یو ( باد هور  ! ) صعود را آغاز کردیم این  مسیر در دامنه های کوه سرخ یک مسیر تونل مانند تا نزدیک قله  ادامه داشت در بخش های گذشته در باره ی  صعود به قله سخن گفته ام ... درختچه های انجیر  بید مشک  بنه  جای جای دامنه را پوشانده بود حدود دو ساعت طول کشید که به قله رسیدیم و در مسیر شمال حرکت کردیم  و اکنون در پایین پای ما میمینگ پایین و بالا قرار داشت  پایین رفتن را آغاز کردیم  هنوز که هنوز است میمینگ بالا شکوه و برکت و آب و آبا دی خود را دارد چون آب از دل کوه می گیرد  ... ما قصدمان  میمینگ پایین بود هوا در ابتدای خرداد ماه در کنار چشمه و استخر آب کلاته ی میمینگ پایین سرد بود در سایه سار درختان از چشمه آب خوردیم درختان توت و شاه توت میوه های خودشان را نشان می دادند و ما به سراغ پیرزن مهربان  ( بی بی ساره  ) رفتیم در ابتدای باغ  با خوشحالی از ما استقبال کرد (با تکیه کلام زیبایش |عمو از کوجه میه ... )   وارد باغ که شدیم درخت بزرگ و پر شاخ وبرگ توت (بخارایی ) مشهدی  یا نقلی میوه های رسیده اش را به ما تعارف می کرد در در گوشه ای از باغ  مرغ ها و خروس ها و مرغی که جوجه هایش به دنبالش بودند  بازار گرمی می کردند تنور نان هنوز گرم بود ... چند بره وبزغاله هم در آغال بره ای بود و سر شان از سوراخ  برای خوردن علف بیرون بود در میدان گاهی  جلو باغ  زیر سایه سار درخت توت  نشستیم و منتظر چای آتشی روی اجاق شدیم ... 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۴ ، ۰۵:۱۷
سیدمحمود بخشایش

سالهای یک هزارودویست وهشتاد وهفت هجری شمسی حوادث اجتماعی وسیاسی فراوانی داشت آمدن احمد شاه قاجار ورفتن محمدعلی شاه آغاز جنگ جهانی اشغال کشور ... درهمان سالها مدرسه ی فاضل خان دربالا خیابان مشهد محل تحصیل علوم بود واز جزین میرزا یحیی فرزند میرزا محمد  ومیرزاابراهیم فرزند آخوند خدنگ ومرحوم آ قا سید نعمت الله فرزندسید علی به تحصیل علوم مشغول بودند مرحوم آقا سید نعمت الله به امور اجتماعی علاقه داشت وهمان زمان با مرحوم بهار در مبارزه با اشغالگران مبارزه میکرد . درجزین از همان دوران مکتب خانه ها رواج داشت از جمله ملا اکبر فرزند آخوند ملا فتحعلی و مرحوم ملا محمد تقی تا اوایل سالهای یکهزار وسیصد مکتب خانه داشتند  ... در محدوده ی خراسان مرکزی معمار ساختمان کم بود مرحوم آقا سید نعمت الله با آوردن یک معمار یزدی به نام (کربلایی میرزا ابوالقاسم یزدی ) بنای بادگیروبسیاری دیگر را گذاشت  واکنون در قسمت قدیم جزیک یا دو مورد از بقیه مخروبه ای باقی نمانده است کاش زلزله ... اما نه تعریض یک خیابان موجب فرو ریختن یکی از همین بادگیرها شده است ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۰۱:۱۶
سیدمحمود بخشایش

سمت چپ مجموعه  مسجد کوشک وحمام کوشک ودروازه ی قاین بود وسمت راست یک کوچه ی بزرگ که اگر ادامه می دادم  حدود هزار متر بعد خانه قرار داشت در این مسیرازهمان محله یا (تکیه ی عنبری) وبعد دبستان که در جهت قبله می رفتم نهر آب بلده جریان داشت وجهت مخالف دروازه ی قاین را که راست می رفتم انتهای طولانی آن به مجمو عه ی ارگ (خندق دوبرج عظیم و امام زاده و بازار ختم می شد) واکنون شاید بتوانند این مجموعه ی بی نظیر را زندگی دوباره ببخشند مگر نه اینکه تاریخ گذشته ی ما همان هویت گمشده ی ما است ... هنوز یک قسمت از دیوار حصار شهر شاید متعلق به هزار سال پیش خودش را به قسمت جنوبی مسجد کوشک چسپانده است وحتی زلزله ی مخوف سال چهل وهفت هم به آن صدمه نرسانده است ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۰۱:۱۲
سیدمحمود بخشایش

همراهان ..یاران سلام ؛سپاسگزار نظرات واندیشه های زیباوبا ارزش شما هستم ؛ اینن نوشته کوتاه را به عنوان سپاس بپذیریدامیدوار به راهی که آغاز کرده ام از ندیشه های زیبای خودتان باز هم سرافراز م کنید ... (ناصر خسرو قبادیانی بلخی در راه برگشت به مرو وشمال خراسان درحدود هفتصد سال پیش در سفر نامه ی خود در شهربه کار گاه های فراوان زیلو بافی اشاره کرده است و شاید همات جایی که اکنون (تکیه ی حضرت موسی ابن جعفر ع وهمان محله ی عنبری باشد که به لهجه ی محلی آنرا کرگو می خواندیم ازقدیم ترین محله های شهر تون باشد 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۰۱:۰۹
سیدمحمود بخشایش

 (در تصویرکاروان سرا ودر مقابل آ ن  مکتب خانه وقسمتی از مسجد جامع مشاهده می شود )           داستانی زیبا ومستند از ماجرا های کاروانسرا ها در کتاب های نویسندگان بنام آمده است  در آینده ی نزدیک تلاش خواهم کرد به حتم نام آن کتاب ها را بیاورم ونوشته ی خود را بارزش تر کنم یکی از آن ماجرا ها ماموریت یکی از فداییان اسماعیلیه است که به موجب فرمانی که ازمرکز فداییان در قلعه ی الموت به یکی از فداییان در قلعه ی ده محمد طبس داده می شود برای کشتن وزیر  بنام سلجوقیان (خواجه نظام الملک) مامور این امر مهم در را رفتن به نیشابور مدتی را درشهر تون وکاروان سرای این شهر می ماند  وماجرای عاشق شدن این فدایی  وکشته شدن او به دست دیگر فدایی اسماعیلیه در کاروانسرای شهر تون وادامه ی ماموریت به وسیله ی دیگر فدایی است ... واکنون جز پشته های خاک  از آن کاروان سرا های با ارزش و آجر هایی چهار گوش پخته که کم بیش از زیر خاک نمایان است چیزی نمانده است 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۰۱:۰۵
سیدمحمود بخشایش

روستای زیبای ما از چهار جهت درمحاصره ی کوه ها ست وتنها جنوب غرب به کویرپیوند دارد ان سال های دور  درحدود یک قرن  پیش دو شخصیت درس خوانده حوزه در همین روستا مکتب خانه داشتند ...و روستا به جز مردمان خودش از جهت محصولات کشاورزی ، دیگر ولایت ها را نیز در بر داشت... یادشان بخیر و خداوند رحمت شان کناد ( آخوند ملا عبدالصمد و آخوند ملا فتحعلی ) اکنون روستا چشمان منتظرش را به راه دوخته است تا بار دیگر شاید نوه ها ونتیجه های آنان  که هنوز هم هستند واز دستشان بر می آ ید فرهنگ گرد و خاک گرفته ی گذشته اشان را زندگی و حیات دو باره ببخشند.نام خانوادگی نوه ها ونبیره های شخصیت های فوق که از سالهای ابتدایی حکومت رضا خان رواج و رسمیت یافته موجود است و در صورت لزوم اشاره خواهد شد...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۰۱:۰۳
سیدمحمود بخشایش

در حدود سالهای ششصد وبیست هجری و حاکمیت علا الدین   حاکم اسماعیلیان ناصرالدین ابوالفتح عبدالرحیم ابن منصورمحتشم حاکم شیعی وقت قلعه ی تون) که مردی دانش دوست بود  (خواجه نصیرالدین طوسی ) را در قلعه ی شهر پذیرفت واین فرمان علائالدین پادشاه اسماعیلیان بود که در محیط آرام قلعه تون به مطالعات خود پرداخت (در این احوال شمال خراسان بزرگ در اضطراب آشوب مغولان به سر می برد) محتشم ناصرالدین در سال 654 با وساطت شمس الدین کرت حاکم خراسان به حضور هلاکو رفت (کتاب طبقات ناصری  تالیف      منهاج سراج الدین جوزجانی)   خواجه نصیر در این ایام کتاب بزرگ اخلاق نا صری را به نام حاکم شهر  به نگارش درآورد خواجه نصیرالدین طوسی بعدها درقلعه ی الموت محبوس شد و این تاحمله ی مغول به ایران ادامه داشت ... 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۰۱:۰۱
سیدمحمود بخشایش

سلام ۰ ۰

سو وشون) ) (سیمین دانشور) ۰۰۰ از این پیرمرد بشنو جانم ،در این دنیا ، همه چیز دست خود آدم است حتی عشق حتی جنون ، حتی ترس،آدمیزاد می توانداگر بخواهد کوه ها را جا بجا کند می تواندآب ها را بخشکاند ،می تواندچرخ وفلک رابه هم بریزد،ادمیزاد حکایتی است .میتواند همه جور حکایتی باشدحکایت شیرین ،حکایت تلخ،حکایت زشت،... وحکایت پهلوانی...! ... بدن آدمیزاد شکننده است،اما هیچ نیرویی در این دنیا به قدرت نیروی روحی او نمیرسد ،به شرط آنکه اراده و وقوف داشته باشد...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۰۰:۵۹
سیدمحمود بخشایش