تون و جزین سرزمین نیاکان

خاطرات نیاکان
تون و جزین سرزمین نیاکان

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست ...

بایگانی

آخرین نظرات

آخرین مطالب

سالهای قبل از زلزله از اب بلده استفاده می کردیم سالهای چهل به بعدیادم هست یک حوض بزرگ دایره ای شکل به قطرچهار متر وسط حیاط بود که ماهی های قرمز وسفیدداشت بعد ها به یک حوض مستطیل شکل تغییر یافت ودرزیر ان انبار اب بود وبوسیله ی یک تلمبه ی دستی از ان اب بر می داشتیم که از اب بلده پر می شد 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۰۰:۳۶
سیدمحمود بخشایش

  

یادش بخیر      شبهای سرد و طولانی زمستان گرمای وجود مارا منقل و زغالهای روشن آن در کرسی  گرم نگاه می داشت .و گرمای دل مارا هم صحبتهای ارزشمند پدر بزرگ و مادر بزرگ برروی کرسی یک لحاف بزرگ پهن بود و چهار طرف آن از کوچک و بزرگ می نشستیم و روی کرسی هم یک سینی دایره شکل ( مجمعه) بود . برروی آن کشته زرد آلو ُ بادام ُ خستک زرد آلو ُ قیسی ُ تخمه خربزه ُ انار ... مجموعه پذیرایی را تشکیل می داد .

روشنایی چراغ لامپا و یا چراغ توری بود که بربالای طاقچه خودنمایی می کرد. یک چراغ سیمی هم بود که برای داخل حیاط آنرا بر می داشتیم.یادم می آید آن سالهای قبل از زلزله گاهی پدر دستم را می گرفت و با خودش به نماز جماعت مسجد جامع می برد. ومن در شبستان بالای مسجد که مقابل ایوان بزرگ قبله بود عاشق منقل بزرگ آتشی بودم که پر از زغالهای قرمز بودو حدود یک متر قطر داشت ومن در آن شبهای سرد و هنگام نماز مغرب و عشاء خودم را گرم می کردم...ادامه دارد. اکنون پس از سال هااز زلزله ی وحشتناک سال یک هزار و سیصد و چهل وهفت که همه ی آن شبستان بزرگ فرو ریخته بود ... دارند ستون های آن را از زیر خاک خارج می کنند ... همت اسلامی ما و حمیت وغیرت مذهبی ما این کار بزرگ را می طلبد آن نماز جماعت ها و آن صمیمیت ها ی آن سالهای دور  را با تلاش های خودمان ارج بگزاریم ... سپاس گزار  و دست مریزاد...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۰۰:۱۵
سیدمحمود بخشایش

 


در جایی که الان مسجد(حجت ابن الحسن ع)درخیابان انقلاب را ساخته اند درقسمت جنوبی ان (خاک پیر )بود ومحل نمایان شدن آب (نخ شور) در یکی دوسال اول بعد از زلزله برای آب تنی به آنجا رفته بودیم که هنوزسر وسامانی بعد از خرابی زلزله نبودوانجآ درزمینهای بالادست زمین های کشاورزی سعد آباد بود این قنات(نخ شور) به موازات تنها خیابان آسفالت شهر به طرف پایین می رفت تا به برابرمسجد جامع میرسید ارآنجا به سمت چپ می رفت وپس از عبوراز زیر خیابان آسفالت وحیاط مسجد  که هنوزهم(پایاب)قنات دروسط صحن مسجد نمایان است که برای وضوی موءمنین ایجاد شده بود می گذشت و به طرف بازار می رفت و دراول میدان بازار (درست مقابل درب کاروان سرا) یک پایاب دیگر بود وبعد دیگر پوشیده بود وازمیدان بازار می گذشت وبه طرف جنوب شرقی ادامه می یافت وبعد درداخل منازل پایاب هایی بود که پله می خورد وپایین می رفت و محل شستشوی لباس ها بود ومن در سال های قبل از زلزله یکی دو بار از پله های آن پایین رفته بودم به دلایل مختلف تا جایی که بتوانم سعی می کنم واژه ها واسم های خاص راننویسم هر چندنیز ارزش تاریخی مطالب بسوی(اساطیر وافسانه )پیش خواهد رفت به امید خداوند در آینده به کمک دوستان ارزش ها و اعتقادات  وآداب ورسوم شهرمان را حیات تازهای ببخشیم ودر این دنیای وانفسای صنعت ان معنویات ارزشمند به فراموشی سپرده نشودبه امید آن روز 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۰۰:۰۷
سیدمحمود بخشایش

ا یاد ش بخیر      شبهای سرد و طولانی زمستان گرمای وجود مارا منقل و زغالهای روشن آن در کرسی  گرم نگاه می داشت .و گرمای دل مارا هم صحبتهای ارزشمند پدر بزرگ و مادر بزرگ برروی کرسی یک لحاف بزرگ پهن بود و چهار طرف آن از کوچک و بزرگ می نشستیم و روی کرسی هم یک سینی دایره شکل ( مجمعه) بود . برروی آن کشته زرد آلو ُ بادام ُ خستک زرد آلو ُ قیسی ُ تخمه خربزه ُ انار ... مجموعه پذیرایی را تشکیل می داد .

روشنایی چراغ لامپا و یا چراغ توری بود که بربالای طاقچه خودنمایی می کرد. یک چراغ سیمی هم بود که برای داخل حیاط آنرا بر می داشتیم.یادم می آید آن سالهای قبل از زلزله گاهی پدر دستم را می گرفت و با خودش به نماز جماعت مسجد جامع می برد. ومن در شبستان بالای مسجد که مقابل ایوان بزرگ قبله بود عاشق منقل بزرگ آتشی بودم که پر از زغالهای قرمز بودو حدود یک متر قطر داشت ومن در آن شبهای سرد و هنگام نماز مغرب و عشاء خودم را گرم می کردم...ادامه دارد. اکنون پس از سال هااز زلزله ی وحشتناک سال یک هزار و سیصد و چهل وهفت که همه ی آن شبستان بزرگ فرو ریخته بود ... دارند ستون های آن را از زیر خاک خارج می کنند ... همت اسلامی ما و حمیت وغیرت مذهبی ما این کار بزرگ را می طلبد آن نماز جماعت ها و آن صمیمیت ها ی آن سالهای دور  را با تلاش های خودمان ارج بگزاریم ... سپاس گزار  و دست مریزاد...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۰۰:۰۴
سیدمحمود بخشایش

   تصویر تکیه ی عنبری    و            محله کرگوو ۰۰۰ ازدبستان که خارج میشدم سمت راست تکیه عنبری بود وسمت چپ  که طرف قبله بود به سمت مسجد کوشک میرفت روبروی در دبستان هم  کوچه ای بود که به طرف    گود خمیری می رفت  و من بیشتر به سمت چپ ومسجد کوشک می رفتم حدود پانصد متر  که به طرف قبله به محلی میرسیدم که سمت چپ دروازه قاین بود ودرچند قدم آنطرفتر  آب انبار بزرگ مسجد کوشک هنوز که هنوز است برپای ایستاده است و هنوز نفس می کشند ومن از اینجا باید به طرف راست می رفتم  ویک کوچه ی بزرگ و وسیع را طی می کردم 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۰۰:۰۰
سیدمحمود بخشایش
در  (اشکال العالم جیهانی )در قرن  چهارم   اینگونه  آمده است   که در کتیبه ای از داریوش کبیر در هزاره ی دوم  پیش  از میلاد   (ستاگارتیه  ساگارتیا  )نام فردوس در ایران باستان تابان  بوده است و بعد ها در زبان عربی به تون  تغییر  شکل داده است ( ( در لهجه (گویش ) محلی نیز تاویدن به معنای تابش نور خورشید وجود دارد ...  ) )اکنون فردوس  در مرکز خراسان بزرگ واقع شده است و بر سر  راه  کاروان ها یی است که از جنوب ایران بعد ازپشت سر گذاشتن دو کویر مرکزی ایران (  لوت  و نمک  )  به شهر تون (فردوس ) وارد می شده اند و سپس به سوی شمال خراسان  می روند 
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۴ ، ۱۴:۴۱
سیدمحمود بخشایش

سلام ...و اما این وبلاگ فقط وفقط رنگ ادبی دارد ودست نوشته های یک دبیر ادبیات است پس از سی واند سال درس کلاس... وبیشتر وشاید هم محور همه ی مطالب ولایت (تون  وجزین ) که از خاستگاه های زبان شیوای دری است شرح حال  نیاکان ... تاریخ گذشته و حوادث مستند وبیان آن همه صمیمیت ها فداکاری ها شادی ها ونشاط ها وساده زیستن ها وشاهکار های ادب پارسی... تا آنکه شاید (در دنیای پر التهاب و لجام گسیخته ی امروز ...)رنگی از آن ارزش ها را در زندگی  وروابط اجتماعی خودمان بیشتر مشاهده کنیم به قول شاعر زندگی صحنه ی یکتای هنر مندی ماست ... هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود ... واین به عقب برگشتن نیست ...بلکه تلاش برای شکوفایی یک گل زیبا وخوش بو است که اکنون بجای آ آنکه درباغچه ی زیبای حیاط آنرا حس کنیم در قاب عکس ها وآلبوم قفسه ها شاید به تماشا ی ان بنشینیم ...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۴ ، ۱۴:۰۹
سیدمحمود بخشایش

سلام ...و اما این وبلاگ فقط وفقط رنگ ادبی دارد ودست نوشته های یک دبیر آادبیات است پس از سی واند سال درس کلاس... وبیشتر وشاید هم محور همه ی مطالب ولایت (تون وجزین ) که از خاستگاه های زبان شیوای دری است شرح حال نیاکان تاریخ گذشته و حوادث مستند وبیان آن همه صمیمیت ها فداکاری ها شادی ها ونشاط ها وساده زیستن ها وشاهکار های ادب پارسی... تا آنکه شاید (در دنیای پر التهاب و لجام گسیخته ی امروز ...)رنگی از آن ارزش ها را در زنگی وروابط اجتماعی خودمان بیشتر مشاهده کنیم به قول شاعر زندگی صحنه ی یکتای هنر مندی ماست ... هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود ... واین به عقب برگشتن نیست ...بلکه تلاش برای شکوفایی یک گل زیبا وخوش بو است که اکنون بجای آ آنکه درباغچه ی زیبای حیاط آنرا حس کنیم در قاب عکس ها وآلبوم قفسه ها شاید به تماشا ان بنشینیم ...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۴ ، ۱۴:۰۹
سیدمحمود بخشایش