تون و جزین سرزمین نیاکان

خاطرات نیاکان
تون و جزین سرزمین نیاکان

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست ...

بایگانی

آخرین نظرات

آخرین مطالب

در  (اشکال العالم جیهانی )در قرن  چهارم   اینگونه  آمده است   که در کتیبه ای از داریوش کبیر در هزاره ی دوم  پیش  از میلاد   (ستاگارتیه  ساگارتیا  )نام فردوس در ایران باستان تابان  بوده است و بعد ها در زبان عربی به تون  تغییر  شکل داده است ( ( در لهجه (گویش ) محلی نیز تاویدن به معنای تابش نور خورشید وجود دارد ...  ) )اکنون فردوس  در مرکز خراسان بزرگ واقع شده است و بر سر  راه  کاروان ها یی است که از جنوب ایران بعد ازپشت سر گذاشتن دو کویر مرکزی ایران (  لوت  و نمک  )  به شهر تون (فردوس ) وارد می شده اند و سپس به سوی شمال خراسان  می روند 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۲۶
سیدمحمود بخشایش

این درخت چنار در کلاته ی (چاه قند شیخ )هنو زکه هنوز است نفس می کشد وبار خاطراتی را از سال های دور  شاید بیش از سیصد سال قبل را بر دوش می کشد ...در نوشته های گذشته در باره ی این درخت نوشتم ...دمدمه های غروب که می شد آن سال های دور گنجشک ها بر فراز شاخ و بر گ های آن جیک جیک شان غوغا می کرد و ما نیز مهمان چای خوش طعم سماور ذغالی (بی بی بزرگ   بی بی کلثوم  همسر مر حوم آقا ذبیح الله بیگ)بودیم که خواهر بابا بزرگ (آقا سیدنعمت الله)وهر دو فرزند ان (آقا سید علی )بودند یادش  به خیر ... در کنار درخت چنار در کوچه باغ آب همیشه جاری بود وصدای آب هنوز در گوش ما ...( کمی آن طرفتردر کنار (تراز )آبشار جوی آب کوچه باغ  بر روی یک تخت حدود سه متر در سه مترکه باارتفاع یک متر در کنار جوی آب از گل و تخته سنگ ساخته شده بود عمو آقا سید محمد داشت قرآن تلاوت می کرد ایشان فرزند مرحوم آقا سید عطا (پدر آقا سید علی و پدر بزرگ بی بی کلثومبودند...)یادم هست بعد ازآنکه یکی دو ساعت مانده به غروب آفتاب به بالای پشته های غرب چاه قند   شیخ می رفتیم اکنون در  آن دمدمه های غروب از سمت بالا ومحل چشمه به کوچه باغ بر می گشتیم ودر کوچه باغ به دنبال جوی آب باید چند باغ را به طرف پایین پشت سر می گذاشتیم تا به درخت چنار می رسیدیم و آنجا در آن دمدمه های غروب هر وقت صدای شاهین های شکاری به گوش می رسید که به درخت چنار نزدیک می شدند  گنجشک ها به احترام آنها ساکت می شدند و این شاهین ها در کوه سرخ آشیانه داشتند (ودر باره ی کوه سرخ وپرت گاه های غرب آن که از قله ی کوه مشاهده میشد و آشیانه ی این پرندگان شکاری بود در همین وبلاگ نوشته ام) برای شکار گنجشک ها به کلاته ی (چاه قند شیخ ) می آمدند این آبادی چاه قند شیخ با روستای گزین یک فرسخ فاصله  دارد و در میان بیش از بیست کلاته یا ییلاق و آبادی روستای گزین جمعیت بیشتری را در خود جای می دادشاید به دلیل آنکه بر سر راه گزین به شهر های دیگر بود ... درنوشته های قبل یاد آوری کردم که (نام خانوادگی) از زمان حکومت رضا خان در ایران رایج شد که نام های فوق هم نام خا نوادگی دارد که اگر لازم شد در آینده اشاره خواهد شد...واکنون نوه ونبیره های این برادر وخواهر (بی بی کلثوم) وآقاسید نعمت الله فرزندان (آقا سید علی)  در روی این کره ی خاکی زندگی می کنند و روزی خور  خداوند بزرگ هستند ...فاعتبرو یا صاحبان بصیرت...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۱۲
سیدمحمود بخشایش

آقا سیدنعمت الله پدربزرگ
در (گزین )همان گونه که در نوشته های گذشته اشاره شد در حدود یک صد سال قبل یعنی سال های یک هزار و دویست و هشتاد      هجری شمسی شخصیت ها یی از گزین در مدرسه ی فاضل خان مشهد در بالا خیابان درس خوانده  بودند که مرحوم اقا سید نعمت الله فرزند سید علی و آقا سید ابراهیم فرزند آقا سید هدایت و میرزا یحیی فرزند میرزا محمد از آن جمله هستند که این سه بزرگوار نسبت خویشاوندی هم داشته اند ودر همان سال های یاد شده یعنی چند سال ماند ه  به آغاز جنگ جهانی اول در مدرسه ی فاضل خان مشهد به تحصیل علوم مشغول بوده اند که از هم دوره های آنها میتوان به مرحوم پروین کنابادی اشاره کرد واینان در دوران تحصیل محضر مرحوم ادیب نیشابوری را نیز درک کرده بودند شاید جنگ جهانی اول موجب شد آن گونه که می خواستند تحصیل را ادامه ندهند  و حتی مدتی را در زمان اشغال ایران در آن دوران با مرحوم ملک الشعرای بهار که آن زمان در مشهد بود همکاری داشتندمرحوم (آقا سید نعمت الله که یک روحانی روشنفکر وآزادی خواه بوددر جوانی (در سفری نا خواسته به وطن ) (به قولی که مورد تایید نیست)  بر اثر لگد اسب به شدت آسیب می بیند و سر انجام از شدت ضربه دنیا را وداع می کند و این در حالی بود که همسر ایشان فرزند شش ماهه داشت وبعد از فوت پدر به دنیا آمد و به همین دلیل به نام پدر (سید نعمت الله)او را نام گذاشتند ... اما میرزا یحیی در بر گشت به گزین از کار باز نایستاد و در کار های حقوقی و رفع مشکلات مردم با یکدیگر تلاش داشت در گزین چند ساختمان وبنا باقی مانده است که از جمله ی آنها می توان به منزل  مرحوم میرزا یحیی اشاره کرد که داخل ساختمان آن شکل هندسی زیبا یی دارد  ودرها و اتاق ها وسازه های آن نیز زیبا است و در بیرون بنا نیز همان گونه که در تصویر پایین آمده است محلی برای نشستن و انتظار  وجود دارد و انتظار می رود که همه ی آن ها ییکه دلشان برای هویت فرهنگی گذشتگانشان میسوزد این ارزش های ماند ه را به یاد وسینه بسپارند  و برای ماند گاری ان نیز تلاش کنند به امید آن روز... نام های فوق (نام خانوادگی) دارند که از زمان رضا خان پهلوی برای فرزندان شان انتخاب شده است (در صورت لزوم در نوشته های آینده اشاره خواهد شد)اکنون نوه های این افراد در روی این کره ی خاکی به زندگی مشغول هستند و چه زیبا است نگاهی عبرت آمیز به سیمای زندگی انسانها از سال های قبل تا کنون ...تا صاحبان بصیرت پند و عبرت بگیرند ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۲۹
سیدمحمود بخشایش

درستیغ قله ی کوه  (دریوار) چاه قند کمال مثل یک باغ کوچک در نظر مان دیده میشد... , ودر قله ی کوه پشت سر ما یک دشت گسترده بود که اکنون ریل آهن از آن می گذرد ...گفتم کوه عقاب  قال ... وبراستی که عقاب قال است در نوک این کوه سنگ دایره وار از زمین جوشیده است و حدود یک متر قطر وارتفاع حدود بیست سانتی متر  و آن گونه که در فرهنگ شادروان معین آمده است (قال ) به معنای قله می باشد  ... این دو کوه و دو قله (دریوار و  عقاب قال ) هر دو سالها است که در کنار هم آرام گرفته اند وفاصله ی آنها فقط یک دره است  ودر این حال واحوال  هر دو با چشمان نگران به چاه قند کمال  وآن دورتر به جزین نگاه می کنند ... راستی چرا نگران ... شاید حدود ده سال بیشتر است که از آن سرسبزی ونشاط  وآواز دلنواز کبک ها وتیهو ها دیگر در دره ها خبری نیست وبه گفته ی سعدی (علیه رحمه ) آسمان بر زمین بخیل شده است و شاید اکنون اگر کسانی هوس دیدار آن دره ها و کوه ها را داشته باشد از آن درختان بید مشک و انجیر هم خبری نباشد وبه قول ان هم ولایتی (حال سرزمین من در این روز ها اصلا خوب نیست ) ... هر چند باید خداوند را به خاطر همه ی نعمت هایش سپاسگزار باشیم و داده ها و نداده های او را حکمت بدانیم...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۵۱
سیدمحمود بخشایش
سلام ... (دوش در حلقه ی ما قصه ی گیسوی تو بود  تادل شب سخن از سلسله ی موی تو بود          سراسر شمال جزین از شرق تا غرب کوه های بلند وبا برکت پای در زمین فرو کرده اند  وگویا فقط برای حمایت از این دشت ... وحدود چهل ویا بیشتر چشمه سار هایی  در پایشان جاری است که در بهاران وبا بوی بهار صفا وطراوت خاص به همراه دارد ودر شمال غرب  جزین در گذشته های دور(چاه قند کمال ) صفا وسرسبزی خاصی داشت کوچه باغ هایی با میوه های درختان توت وشاه توت و  سایه سار ها  ی درختان بید در سر چشمه و ان درخت بلندچنار که یادگار پدر بزرگ بود و ما در سایه اش بر درخت شاه توت  میوه هایش را نوش جان می کردیم زیبایی های کوچه باغ درختان توت  اردیبهشت ماه فراوان وبی نظیر بود همان که به توت نقلی یابخارایی ومشهدی معروف بود در کوچه باغ که از پایین تا به محل استخر آب سراسر پوشیده از سایه ی درختان بود نزدیک استخر یک درخت شاه توت بود که هنگام بالا رفتن از درخت وخوردن میوه لباسهای ما حسابی قرمز می شد استخر چاه قند کمال چشمه اش آبی شیرین وسبک داشت درکنارچشمه ومحل آشکار شدن آن ودر سایه ساردرختان توت که مینشستیم چاه های قنات در مسیرشمال به دو چشمه و وآبادی دیگر میرسید و این چاه ها محل لانه کردن کفتر چاهی ها بود وشیطنت های ما بچه ها ... لیروم چشمه ساری بزرگ وآباد در شمال چاه قند کمال بود  واگر به سمت چپ نگاه می کردیم دو قله ی بلند قد راست کرده بودند دو کوه (دریوار   و  عقاب قال ) دره ای درمیان این دو کوه واقع است که در سالهای یکهزار وسیصد وچهل وپنج تا پنجاه چندین بار رفته بودیم ...داخل دره در هنگام بهار درختان بید مشک داشت که گلهای زیبا ی سفید ومایل به قرمز کم رنگ داشت اگر تیر ماه و امرداد ماه هم میرفتیم درختان انجیر میوه داشتند دربهاران واردی بهشت ماه آواز زیبای کبک درسکوت دره گوش را نوازش می داد وما صبح زود از کوچه باغ که به سوی دره وکوه  ( دریوار ) رهسپار می شدیم تازه خورشید خانم خودش رااز مشرق واز پشت کوه سرخ به ما نشان میداد وما چشمانمان را به بلندی قله ی (دریوار ) دوخته بودیم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۴۲
سیدمحمود بخشایش

 

(روز وصل  دو ستداران  یاد  باد         یاد   باد   آ   ن روزگاران    یاد باد           )          تابستان   که می  شد در ییلاق دهستان (چاه قند  شیخ ) همه بودند و آب چشمه در این چشمه زار آن مقدار زیاد بود که تا بعد از بند  (سد خاکی )آقا سید مجتبی (خداوند ایشان واجداد پاکش را رحمت کند )  کشت  وکار  می شد البته در بالا سر (  بند  ) سه چشمه ی کوچک تا کوه سرخ وجود داشت  (چلغا   گلبمی   و  تمتمو  )فاصله ی دهستان گزین تا ییلاق کلاته ی شیخ  حدود  یک فرسخ  بود  از ده که  به طرف چاه قند شیخ می رفتیم   گاهی  با الاغ  وگاهی  پیاده  (سنگ عروس ) تقریبا میانه ی راه بود ...به نزدیکی های تپه های قبل از چاه قند که می رسیدیم  در سمت چپ ما کوه سرخ مانند یک فیل بزرگ خود نمایی می کرد  و در داخل تپه های مقابل ما درختان چاه قند  مشاهده می شد  ودرخت چنار از همه سر بلند تر بود کوه پیمایی در قله های چهار خال  در شمال چاه قند  و در همسایگی کوه سرخ به یاد ماندنی است برای  رفتن به کوه سرخ مسیر راه مان از ییلاق (چاه قند شیخ) صبح زود بود قبل از اینکه خور شید خانم از پشت تپه های مشرق چهره بنماید  راه که می افتادیم چند پشته ی خاکی را بالا و پایین میرفتیم و  سرانجام در پایین پای کوه سرخ به چشمه های آب شیرین می رسیدیم که هر کدام برای خود مزارعی داشتند ... از  پایین به سمت  شمال در دامنه ی کوه  سرخ (میمینگ   ... تلواز ... وبالا تر(کروکی) میوه هایی بسیار ... هلو   زرد آلو   انجیر    انگور   و ما کوه سرخ را به  آسانی بالا نمی رفتیم کمی بالا تر از دامنه ی کوه   (کول بادیو  )یکی از مسیر های  غار مانند  بود به طرف قله ... و راه های دیگر ... یک ساعتی طول می کشید که با احتیاط تمام و به آرامی به قله ی کوه می رسیدیم قله ی کوه هم از جنوب به شمال ادامه داشت  باد بسار شدید بود وما نیم ساعتی طول می کشید که سراسرقله ی کوه را بپیماییم ودراین پیمایش ستیغ قله ی کوه می ترسیدیم به سمت چپ وغرب کوه نگاه کنیم هرچندآن دورها  کلاته ی چاه قند کمال دیده می شد  اما پایین پای ما از طرف مغرب در ستیغ کوه پرت گاهی وحشتناک بودکه  آشیانه ی بسیاری از پرندگان شکاری بود  وما در حال پرواز  آنها را می  دیدیم و ارتفاع قله ی کوه سرخ به گونه ای بود که اگر به سمت شرق نگاه می کردیم  کوه های بلده ی شهر تون را  در آن دور دست  ها مشاهده می کردیم در حالی که در فاصله ی حدود هشت فرسخ تا کوه های بلده (تون )آبادی های  بسیار مثل نوق وآن طرف تر بعد از بیابان (سرایی)آبادی( برون) و بعد هم باغستان (فردوس )در دامنه ی کوه های بلده بود...و اینها یی که گفتم در یک خط مستقیم در سمت مشرق قرار داشت ...  
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۱۳:۴۹
سیدمحمود بخشایش

... هوا  هنوز گرگ و میش بود ... و صدای زنگوله های گوسفندان از داخل آغل می آمد و سگ گله هم آن بالاتر  از چشمه کنار آغل چشمانش برق می زد ... نشانه های آمدن صبح آواز پرنده ای زیبا بود و زیبا هم می خواند کم کم باید بر می خاستم تا در کنار جوی آب در کوچه باغ به طرف استخر بروم و بالا تر از استخر در کنار درخت گردوی بزرگ در کنار چشمه وضو بگیرم و هم کوزه ی سفالی را از آب پر کنم  ... چراغ سیمی دستم بود  آن را روی تخته سنگ پهن و بزرگ که پایین پای درخت گردو بود گذاشتم کوزه را که داخل آب قرار دادم آرام آرام خرچنگ های آب شیرین خودشان را به زیر تخته سنگ ها می کشیدند نگاهی به استخر انداختم  دور تا دور استخر درختان توت سر به آسمان داشتند و گویا از اینکه پا ی شان در آب استخر است خدا را سپاس گزاری می کردندو همراه با نسیم شاخ وبرگ هایشان را حرکت می دادند و میوه هایشان را سخاوتمندانه به ماهیان درشت و ریز استخر هدیه می دادند صدای قور باغه ها در این طرف  و آن طرف استخر  تنها صدایی بود که سکوت  آن جا را می شکست در باز گشت به طرف کوچه باغ هوا هنوز روشن نشده بود سماور ذغالی را روشن کردم وبه نماز ایستادم و پروردگار را به خاطر همه داده ها و نداده ها یش (که حکمت است ) سپا س گزاری کردم ... صبحانه نان و پنیر و شیر بود  ... هوا هنوز کامل روشن نشده بود که از سر آب و بالای چشمه به طرف تپه های خاکی سمت چپ راه افتادیم ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۰۵:۵۱
سیدمحمود بخشایش

چون این مدرسه از بهترین مدرسه های قدیم مشهد بود و هم اکنون بجز کتابهای کتابخانه آن که جزو کتابخانه آستان قدس رضوی است اثری از آن به جای نمانده است سزاست که درباره آن بیشتر به گفتگو بپردازیم ، فاضلخان[3] جوانی از مردم چرمه (روستایی در فردوس) بودو در عصر صفویان می زیست. در آن روزگار که نه تنها شاعران و هنرمندان به هندوستان سفر می کردند بلکه برخی از مردم عادی هم به قصد بازرگانی و بدست آوردن ثروت بدان کشورها رهسپار می شدند، فاضل خان هم سفری به هند کرد و ثروتی بیکران به چنگ آورد و پس از چندی باز به همان «چرمه» بازگشت. وی برادری به نام ملا امیر داشت که از لحاظ پارسایی و تقوی در سراسر ناحیه قهستان مشهور بود هنگامی که فاضل خان با چنان ثروتی نزد برادر زاده خویش بازگشت ، ملا امیر گفت: ای برادر ! خدا این همه ثروت به تو ارزانی داشته است آیا نیت نکرده ای مبالغی را در راه او خرج کنی و از این راه به محرومان و بینوایان یاری دهی؟ فاضل خان گفت: چنین نیتی دارم و گذشته از این برآنم که در شهر مشهد مدرسه ای بزرگ بسازم. و پس از چندی در مشهد نزدیک بست بالا خیابان (در ضلع غربی) چنین مدرسه ای بنیان نهاد. میان مدرسه فاضل خان و بست بالا خیابان دو دکان فاصله بود که درآن روزگار یکی نانوایی سنگکی بود و دیگری چلوکبابی برکاشی سر در مدرسه شرح مفصلی نوشته بودند که متاسفانه من هیچیک از مطالب آنرا به یاد ندارم بجز پایان سطر آخر که گویا چنین عبارتی بود: فاضل خان التونی اخ الاعز الملا  امیر که معلوم می شودملا امیر معروف تر از فاضل خان بوده است. ( شادروان استاد پروین گنابادی سالهایی را نیز در مدرسه ی حبیبییه فردوس (تون ) درس خوانده است

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۰۴:۳۱
سیدمحمود بخشایش

خدایا بر محمد  (ص )و خاندانش درود فرست  و به لطف ومهر خود   هر گونه زشتی را  از من دور بدار  ومن را به نعمت خویش  بنواز و به بخشش خودت اصلاح کن و به احسانت  مدارا کن و در سایه ی مهرت پناهم ده و به لباس خشنودی ات   ( تقوا  ) آراسته ام کن و هر گاه که کار ها برایم دشوار آید  بهترین راه انجام دادن  انها را  نشانم ده و چون کردار ها  در نظرم  شبهه ناک گردد پا کیزه ترین و پر سود ترین شان را به من  بنمایان و چون آیین ها به جنگ  یکدیگر بر خیزند من را به پسندیده ترین آنها رهنمون  ساز ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۴ ، ۲۱:۵۰
سیدمحمود بخشایش
از آن زمان های قدیم جای جای خاک ولایت مان پر از خاطرات زیبا و جاویدان بوده و هست و هر گاه چاشنی این خاطرات ( کله فریاد  )ها یا همان نوا های محلی باشد  تا عمق وجودمان همه ی آنهمه خاطرات زیبا و به یاد ماندنی دوباره جان می گیرد ... کال شور در کنار کشتزار های گزین پر از بوته های گزو ارتفاع دیواره ی این کال و شن هایی که محل عبور ما بود و (غال چغوک )لانه ی گنجشک ها در دیواره ی کال و جیک جیک آنها که سر ما را میبرد و کف رودخانه و بوته های گز و جای جای آن که شن های بستر رود را کنار می زدیم و آب داشت ... همه وهمه به یاد  ماندنی است ... شعر و آوای زیر یکی از همان (کله فریاد ها) ست (مسلمانا که دور افتاد ه ام من )میان کال شور افتاده ام من ) (میان کال شور وبوته ی گز )(خدا چو آتش در تنور افتاده ام من ) (مسلمانا دلم غم دارد امشب ) (چو گل ماند که شبنم دارد امشب ) (به گل ماند  به گلهای گلابی ) (خدا که یارم میل رفتن دارد امشب ) (مسلمانا شب شنبه ز گزین بار  و کردم ) (خدا چو بد کردم  که ترک یار  و کردم ) (رسیدم بر لب آب بجستان  ) (نشستم  گریه ی بسیار کردم  ) (نشستم گریه ی بسیار کردم ) (ای یار جانی   ... یار جانی  ... یار  جانی ... آ ی مادر  به دنبال  بر نمی  گرده  جوانی  )

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۴ ، ۲۱:۴۲
سیدمحمود بخشایش