تون و جزین سرزمین نیاکان

خاطرات نیاکان
تون و جزین سرزمین نیاکان

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست ...

بایگانی

آخرین نظرات

آخرین مطالب

انگار همین دیروز بود اینجا وبر روی آسفالت ایستاده ام ودر مقابل من یک دنیاخاطرات است اگر این درخت های پسته در مقابل من نبود من از تشخیص خانه امان در بالا دست این درخت ها ناتوان بودم این منطقه از شهر که به حق با ارزش ترین مجموعه میراث فرهنگی ما بود در دام  آن طور که سازمان میراث فرهنگی گفته است  (سیاست های غلط گذشته )گرفتار شده وباخاک یکسان شده بود  آن دورتر مزار دیده میشود واین جاکه من ایستاده ام تا مزار یک کوچه ی مستقیم بود که مسیر همیشه گی من تا دبستان نجفی بودودر همین مسیرساباد بزرگی با یک با لا خانه  وسمت راست ساباد هم به یک باغ بزرگ با عمارتی چند طبقه راه داشت  چند صد متر بالا تر هم عمارتی زیبا تر وچند طبقه بود که همانطور که درکتیبه ی نصب شده در آن طرف شهر (میراث فرهنگی ) نصب کرده است قربانی سیاست های غلط گذشته شد امیدواریم این هویت از دست رفته ی شهرمان را  بار دیگر در با کمک همه ی آنها که گذشته ی شهرشان هویت از دست رفته ی آنها است بار دیگر حیات ببخشیم   

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۰۰:۵۶
سیدمحمود بخشایش

  (عکس مسجدجامع وکاروانسرا ها و بازار )        کا   روا نسرا در شهرمان دو مورد بود  یکی درست در قلب میدان  بازار قرار داشت وایوان ورودی کاروانسرا به گونه ای بود که هنگام خروج از آن حدودپانصد متر آنطرفتر درست مقابل همین ایوان کاروانسرا ایوان ودرب ورودی مسجد جامع قرار داشت و کاروان سرای دیگر هم وابسته ی به همین بازار بود که من هنگامی که از دبستان بر می گشتم  به داخل آن سرک میکشیدم از دبستان که واقع درتنها خیابان آسفالت شده ی شهر قرار داشت اگر به سمت چپ می رفتم وبه سمت جنوب خیابان ، با فاصله ای حدود دویست متر مسجد جامع بود که الآن هم هست از جلو مسجد جامع باید می گذشتم که باحدود دویست متر در حاشیه ی خیابان قرار داشت وبعد از آن در سمت چپ ودرست پشت به پشت ایوان بزرگ مسجد جامع کوچه ای پهن قرار داشت که برای رفتن به منزل باید از آن میگذشتم  ودرانتهای همین کوچه درب کاروانسرای دیگر قرار داشت ورودی این کاروان سرا که آن روزهای دبستان من هنوز نفس می کشید      ، یک ایوان به نسبت بزرگ بود که وقتی وارد آن می شدم میدان  گاهی بزرگی در وسط آن قرارداشت چهارگوش وشتر ها خوابیده بودند  دورادور این میدان گاهی  با ارتفاع حدود دو متر  سکو ی دو متری که  راهرو  حدود  سه متر داشت  وبه اتاقک هایی مشرف به میدان گاه وسط نظارت دا شت و من وارد که می شدم از کنار سمت چپ راه رورا مستقیم حدود  سی متر که می رفتم سمت چپ من درب و راه خارج از کاروانسرا به بازار وارد می شدم 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۰۰:۵۳
سیدمحمود بخشایش

گاهی به محل کار بابا می رفتم، پنج شش سال بیشتر نداشتم سالهای یک هزار وسیصد وچهل شمسی ... پایین تر ازفلکه بالای شهر وقتی بر می گشتیم بابا من راجلو جرخ خودش سوار می کرد از کوچه دراز که میرفتیم درانتها سمت جپ جهار سو بود وحسینیه ی میدان که ایام محرم بامرحوم والده برای عزاداری می رفتیم وما به سمت راست یعنی بازار میرفتیم وبابا قبل از بازار دو جرخه را به کوچه ای درسمت چپ هدایت می کرد از آنجا  پس ازمسافتی اندک درسمت چپ کوچه وارد ساباد بزرگی می شدیم که بدلیل طولانی نساباد که خارج می شدیم به سمت راست که یک کارخانه آنجا بودمی رفتیم روبروی آن کارخانه کوچه ای راست و مستقیم بود که در مسیر رفتن به منزل در انتهای آن باید به سمت چپ می رفتیم همان جا یادم هست یک باغ منزل بزرگ بود که داخل آن درسمت چپ اب قنات نخ شور و کمی آن طرفتر درسمت راست آب ناقو(نوغان) ! در پایاب که پله داشت در جریان بود و من یکبار به داخل آن که تاریک هم بود رفته بودم  که برای شستشوی لباس ها می رفتند ، کمی آن طرف تر از آن کو چه ی راست که به سمت چپ می پیجیدیم باز به یک ساباد بزرگ می رسیدیم که بالای آن ساختمان بود  ودراواسط آن دری به یک باغ بزرگ باز می شد که در سمت چپ آن هم ساختمان زیبا و قدیمی وجود داشت در سمت چپ این ساباد هم دو ساختمان نه چندان قدیمی بود که هنوز خرابه های آن باقی است ودرخت های پسته ای که هنوز خود نمایی می کند...ادامه دارد 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۰۰:۴۷
سیدمحمود بخشایش

سالهای اول ودوم دبستان رادر مدرسه ی همت بودم وسال سوم به دبستان نجفی رفتم سالهای قبل از زلزله سالهای پر از خاطرات است ومن قصد وهدفم به تاریخ سپردن آن قسمت های با ارزش است که خواهد توانست برای شهرمان ارزشمند باشدو چه زیبااست همه ی محله های   کرگو  میدان وسادات با استفاده ازنظرات  واندیشه های گذشتگان وانها که باقی مانده اند حیاتی دوباره بگیرد شاید بتوان ان کار گاه ها ی زیلو بافی را که ناصر خسرو قبادیانی هفتصد سال پیش اشاره کرده است وان مقاومت های تاریخی شیعیان را درمقابل مغول در شهرمان در کتاب تاریخ حیات جاودانه بخشید مگر نه اینکه قلعه ی ناصرالدین پس ازالموت از مشهور ترین مراکز دفاع از اسلام در برابر مغول بوده است وان تخت هلاکو را بر روی اجساد و سرهای مسلمانان مغولان پس از مقاومت های جانانه در برابر وحشیان مغول بر پا کردند هنوز یادم هست ان روز که کنار خندق وپشت دبیرستان فردوسی بلدزر به جان اخرین نشانه ی مقاومت یعنی همان تخت هلاکو افتاده بود وان کوزه های سکه قدیمی که بیرون امد 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۰۰:۴۵
سیدمحمود بخشایش


در جایی که الان مسجد(حجت ابن الحسن ع)درخیابان انقلاب را ساخته اند درقسمت جنوبی ان (خاک پیر )بود ومحل نمایان شدن آب (نخ شور) در یکی دوسال اول بعد از زلزله برای آب تنی به آنجا رفته بودیم که هنوزسر وسامانی بعد از خرابی زلزله نبودوانجآ درزمینهای بالادست زمین های کشاورزی سعد آباد بود این قنات(نخ شور) به موازات تنها خیابان آسفالت شهر به طرف پایین می رفت تا به برابرمسجد جامع میرسید ارآنجا به سمت چپ می رفت وپس از عبوراز زیر خیابان آسفالت وحیاط مسجد  که هنوزهم(پایاب)قنات دروسط صحن مسجد نمایان است که برای وضوی موءمنین ایجاد شده بود می گذشت و به طرف بازار می رفت و دراول میدان بازار (درست مقابل درب کاروان سرا) یک پایاب دیگر بود وبعد دیگر پوشیده بود وازمیدان بازار می گذشت وبه طرف جنوب شرقی ادامه می یافت وبعد درداخل منازل پایاب هایی بود که پله می خورد وپایین می رفت و محل شستشوی لباس ها بود ومن در سال های قبل از زلزله یکی دو بار از پله های آن پایین رفته بودم به دلایل مختلف تا جایی که بتوانم سعی می کنم واژه ها واسم های خاص راننویسم هر چندنیز ارزش تاریخی مطالب بسوی(اساطیر وافسانه )پیش خواهد رفت به امید خداوند در آینده به کمک دوستان ارزش ها و اعتقادات  وآداب ورسوم شهرمان را حیات تازهای ببخشیم ودر این دنیای وانفسای صنعت ان معنویات ارزشمند به فراموشی سپرده نشودبه امید آن روز 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۰۰:۴۳
سیدمحمود بخشایش

 دراستان جانان از آسمان میاندیش کز اوج سر بلندی افتی به خاک پستی  هنر انسانهای بزرگ آن است که به دشواری کار  نمی اندیشند بلکه به عظمت آنچه خواهند یافت می اندیشند ...

بازنویسی خاطرات برای به یاد سپردن نام های قدیمی وروزنه ای به اعتقادات وارزش های نیاکان است همه ی اسم ها ونام هایی که از آن یاد می شود چه ادبی ،جغرافیایی،اجتماعی وغیره یادگاری ازارزشمند ترین گنجینه ها است که همه ی ما وظیفه داریم آ نرا حفظ کرده و به آیندگان بسپاریم

یادم هست  چند سالی قبل از زلزله یکی از ادیبان شهرمان که دبیر  ادبیات سالهای قبل از زلزله هم بودند از  یک اتفاق جالب که خودشان هم شاهد بودند در سال های (یک هزار وسیصد وچهل شمسی) شخصی در لباس درویشی به شهر وارد شده بود ودر داخل حیاط مزار ساکن شده بود وشب ها هم همانجا می خوابید یک روز صبح وقتی سرایدار مزار از خواب بیدار می شود می بیند از درویش خبری نیست ونقبی هم به زیر مزار زده شده است ! (واین خاطره را من از کسانی دیگر هم شنیدم )

ودرباره مزار گفته ها بسیار است ,

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۰۰:۴۱
سیدمحمود بخشایش

             سالهای  قبل از زلزله یادم هست ارگ شهر دو برج بزرگ باقی مانده بود که پس از زلزله انها هم به بهانه های مختلف ویران شد بی چاره شهر یتیم یادم هست در کتابی مستند خوانده بودم که در ان دوران اشوب مغول خواجه نصیرالدین طوسی در ارگ شهر که جای امنی بوده است پناه گرفته و کتاب اخلاق ناصری رابه نام ناصرالدین حاکم اسماعیلی ان قلعه وارگ تالیف کرده بود هرچند بعد ها به وسیله مغولان در کنار ارگ  تخت هلاکو بر انباشته مدافعان شهر ساخته شد واین بنا هم تا مدت ها  در پشت دبیرستان وداخل خندق باقی بود که ان را هم خراب کردند که از زیر ان کوزه  های سفالی هم راه سکه های قدیمی پیدا شد  

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۰۰:۳۸
سیدمحمود بخشایش

سالهای قبل از زلزله از اب بلده استفاده می کردیم سالهای چهل به بعدیادم هست یک حوض بزرگ دایره ای شکل به قطرچهار متر وسط حیاط بود که ماهی های قرمز وسفیدداشت بعد ها به یک حوض مستطیل شکل تغییر یافت ودرزیر ان انبار اب بود وبوسیله ی یک تلمبه ی دستی از ان اب بر می داشتیم که از اب بلده پر می شد 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۰۰:۳۶
سیدمحمود بخشایش

  

یادش بخیر      شبهای سرد و طولانی زمستان گرمای وجود مارا منقل و زغالهای روشن آن در کرسی  گرم نگاه می داشت .و گرمای دل مارا هم صحبتهای ارزشمند پدر بزرگ و مادر بزرگ برروی کرسی یک لحاف بزرگ پهن بود و چهار طرف آن از کوچک و بزرگ می نشستیم و روی کرسی هم یک سینی دایره شکل ( مجمعه) بود . برروی آن کشته زرد آلو ُ بادام ُ خستک زرد آلو ُ قیسی ُ تخمه خربزه ُ انار ... مجموعه پذیرایی را تشکیل می داد .

روشنایی چراغ لامپا و یا چراغ توری بود که بربالای طاقچه خودنمایی می کرد. یک چراغ سیمی هم بود که برای داخل حیاط آنرا بر می داشتیم.یادم می آید آن سالهای قبل از زلزله گاهی پدر دستم را می گرفت و با خودش به نماز جماعت مسجد جامع می برد. ومن در شبستان بالای مسجد که مقابل ایوان بزرگ قبله بود عاشق منقل بزرگ آتشی بودم که پر از زغالهای قرمز بودو حدود یک متر قطر داشت ومن در آن شبهای سرد و هنگام نماز مغرب و عشاء خودم را گرم می کردم...ادامه دارد. اکنون پس از سال هااز زلزله ی وحشتناک سال یک هزار و سیصد و چهل وهفت که همه ی آن شبستان بزرگ فرو ریخته بود ... دارند ستون های آن را از زیر خاک خارج می کنند ... همت اسلامی ما و حمیت وغیرت مذهبی ما این کار بزرگ را می طلبد آن نماز جماعت ها و آن صمیمیت ها ی آن سالهای دور  را با تلاش های خودمان ارج بگزاریم ... سپاس گزار  و دست مریزاد...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۰۰:۱۵
سیدمحمود بخشایش

 


در جایی که الان مسجد(حجت ابن الحسن ع)درخیابان انقلاب را ساخته اند درقسمت جنوبی ان (خاک پیر )بود ومحل نمایان شدن آب (نخ شور) در یکی دوسال اول بعد از زلزله برای آب تنی به آنجا رفته بودیم که هنوزسر وسامانی بعد از خرابی زلزله نبودوانجآ درزمینهای بالادست زمین های کشاورزی سعد آباد بود این قنات(نخ شور) به موازات تنها خیابان آسفالت شهر به طرف پایین می رفت تا به برابرمسجد جامع میرسید ارآنجا به سمت چپ می رفت وپس از عبوراز زیر خیابان آسفالت وحیاط مسجد  که هنوزهم(پایاب)قنات دروسط صحن مسجد نمایان است که برای وضوی موءمنین ایجاد شده بود می گذشت و به طرف بازار می رفت و دراول میدان بازار (درست مقابل درب کاروان سرا) یک پایاب دیگر بود وبعد دیگر پوشیده بود وازمیدان بازار می گذشت وبه طرف جنوب شرقی ادامه می یافت وبعد درداخل منازل پایاب هایی بود که پله می خورد وپایین می رفت و محل شستشوی لباس ها بود ومن در سال های قبل از زلزله یکی دو بار از پله های آن پایین رفته بودم به دلایل مختلف تا جایی که بتوانم سعی می کنم واژه ها واسم های خاص راننویسم هر چندنیز ارزش تاریخی مطالب بسوی(اساطیر وافسانه )پیش خواهد رفت به امید خداوند در آینده به کمک دوستان ارزش ها و اعتقادات  وآداب ورسوم شهرمان را حیات تازهای ببخشیم ودر این دنیای وانفسای صنعت ان معنویات ارزشمند به فراموشی سپرده نشودبه امید آن روز 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۰۰:۰۷
سیدمحمود بخشایش