تون و جزین سرزمین نیاکان

خاطرات نیاکان
تون و جزین سرزمین نیاکان

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست ...

بایگانی

آخرین نظرات

آخرین مطالب

۳۰ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

همراهان ..یاران سلام ؛سپاسگزار نظرات واندیشه های زیباوبا ارزش شما هستم ؛ اینن نوشته کوتاه را به عنوان سپاس بپذیریدامیدوار به راهی که آغاز کرده ام از ندیشه های زیبای خودتان باز هم سرافراز م کنید ... (ناصر خسرو قبادیانی بلخی در راه برگشت به مرو وشمال خراسان درحدود هفتصد سال پیش در سفر نامه ی خود در شهربه کار گاه های فراوان زیلو بافی اشاره کرده است و شاید همات جایی که اکنون (تکیه ی حضرت موسی ابن جعفر ع وهمان محله ی عنبری باشد که به لهجه ی محلی آنرا کرگو می خواندیم ازقدیم ترین محله های شهر تون باشد 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۰۱:۰۹
سیدمحمود بخشایش

 (در تصویرکاروان سرا ودر مقابل آ ن  مکتب خانه وقسمتی از مسجد جامع مشاهده می شود )           داستانی زیبا ومستند از ماجرا های کاروانسرا ها در کتاب های نویسندگان بنام آمده است  در آینده ی نزدیک تلاش خواهم کرد به حتم نام آن کتاب ها را بیاورم ونوشته ی خود را بارزش تر کنم یکی از آن ماجرا ها ماموریت یکی از فداییان اسماعیلیه است که به موجب فرمانی که ازمرکز فداییان در قلعه ی الموت به یکی از فداییان در قلعه ی ده محمد طبس داده می شود برای کشتن وزیر  بنام سلجوقیان (خواجه نظام الملک) مامور این امر مهم در را رفتن به نیشابور مدتی را درشهر تون وکاروان سرای این شهر می ماند  وماجرای عاشق شدن این فدایی  وکشته شدن او به دست دیگر فدایی اسماعیلیه در کاروانسرای شهر تون وادامه ی ماموریت به وسیله ی دیگر فدایی است ... واکنون جز پشته های خاک  از آن کاروان سرا های با ارزش و آجر هایی چهار گوش پخته که کم بیش از زیر خاک نمایان است چیزی نمانده است 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۰۱:۰۵
سیدمحمود بخشایش

روستای زیبای ما از چهار جهت درمحاصره ی کوه ها ست وتنها جنوب غرب به کویرپیوند دارد ان سال های دور  درحدود یک قرن  پیش دو شخصیت درس خوانده حوزه در همین روستا مکتب خانه داشتند ...و روستا به جز مردمان خودش از جهت محصولات کشاورزی ، دیگر ولایت ها را نیز در بر داشت... یادشان بخیر و خداوند رحمت شان کناد ( آخوند ملا عبدالصمد و آخوند ملا فتحعلی ) اکنون روستا چشمان منتظرش را به راه دوخته است تا بار دیگر شاید نوه ها ونتیجه های آنان  که هنوز هم هستند واز دستشان بر می آ ید فرهنگ گرد و خاک گرفته ی گذشته اشان را زندگی و حیات دو باره ببخشند.نام خانوادگی نوه ها ونبیره های شخصیت های فوق که از سالهای ابتدایی حکومت رضا خان رواج و رسمیت یافته موجود است و در صورت لزوم اشاره خواهد شد...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۰۱:۰۳
سیدمحمود بخشایش

در حدود سالهای ششصد وبیست هجری و حاکمیت علا الدین   حاکم اسماعیلیان ناصرالدین ابوالفتح عبدالرحیم ابن منصورمحتشم حاکم شیعی وقت قلعه ی تون) که مردی دانش دوست بود  (خواجه نصیرالدین طوسی ) را در قلعه ی شهر پذیرفت واین فرمان علائالدین پادشاه اسماعیلیان بود که در محیط آرام قلعه تون به مطالعات خود پرداخت (در این احوال شمال خراسان بزرگ در اضطراب آشوب مغولان به سر می برد) محتشم ناصرالدین در سال 654 با وساطت شمس الدین کرت حاکم خراسان به حضور هلاکو رفت (کتاب طبقات ناصری  تالیف      منهاج سراج الدین جوزجانی)   خواجه نصیر در این ایام کتاب بزرگ اخلاق نا صری را به نام حاکم شهر  به نگارش درآورد خواجه نصیرالدین طوسی بعدها درقلعه ی الموت محبوس شد و این تاحمله ی مغول به ایران ادامه داشت ... 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۰۱:۰۱
سیدمحمود بخشایش

سلام ۰ ۰

سو وشون) ) (سیمین دانشور) ۰۰۰ از این پیرمرد بشنو جانم ،در این دنیا ، همه چیز دست خود آدم است حتی عشق حتی جنون ، حتی ترس،آدمیزاد می توانداگر بخواهد کوه ها را جا بجا کند می تواندآب ها را بخشکاند ،می تواندچرخ وفلک رابه هم بریزد،ادمیزاد حکایتی است .میتواند همه جور حکایتی باشدحکایت شیرین ،حکایت تلخ،حکایت زشت،... وحکایت پهلوانی...! ... بدن آدمیزاد شکننده است،اما هیچ نیرویی در این دنیا به قدرت نیروی روحی او نمیرسد ،به شرط آنکه اراده و وقوف داشته باشد...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۰۰:۵۹
سیدمحمود بخشایش

انگار همین دیروز بود اینجا وبر روی آسفالت ایستاده ام ودر مقابل من یک دنیاخاطرات است اگر این درخت های پسته در مقابل من نبود من از تشخیص خانه امان در بالا دست این درخت ها ناتوان بودم این منطقه از شهر که به حق با ارزش ترین مجموعه میراث فرهنگی ما بود در دام  آن طور که سازمان میراث فرهنگی گفته است  (سیاست های غلط گذشته )گرفتار شده وباخاک یکسان شده بود  آن دورتر مزار دیده میشود واین جاکه من ایستاده ام تا مزار یک کوچه ی مستقیم بود که مسیر همیشه گی من تا دبستان نجفی بودودر همین مسیرساباد بزرگی با یک با لا خانه  وسمت راست ساباد هم به یک باغ بزرگ با عمارتی چند طبقه راه داشت  چند صد متر بالا تر هم عمارتی زیبا تر وچند طبقه بود که همانطور که درکتیبه ی نصب شده در آن طرف شهر (میراث فرهنگی ) نصب کرده است قربانی سیاست های غلط گذشته شد امیدواریم این هویت از دست رفته ی شهرمان را  بار دیگر در با کمک همه ی آنها که گذشته ی شهرشان هویت از دست رفته ی آنها است بار دیگر حیات ببخشیم   

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۰۰:۵۶
سیدمحمود بخشایش

  (عکس مسجدجامع وکاروانسرا ها و بازار )        کا   روا نسرا در شهرمان دو مورد بود  یکی درست در قلب میدان  بازار قرار داشت وایوان ورودی کاروانسرا به گونه ای بود که هنگام خروج از آن حدودپانصد متر آنطرفتر درست مقابل همین ایوان کاروانسرا ایوان ودرب ورودی مسجد جامع قرار داشت و کاروان سرای دیگر هم وابسته ی به همین بازار بود که من هنگامی که از دبستان بر می گشتم  به داخل آن سرک میکشیدم از دبستان که واقع درتنها خیابان آسفالت شده ی شهر قرار داشت اگر به سمت چپ می رفتم وبه سمت جنوب خیابان ، با فاصله ای حدود دویست متر مسجد جامع بود که الآن هم هست از جلو مسجد جامع باید می گذشتم که باحدود دویست متر در حاشیه ی خیابان قرار داشت وبعد از آن در سمت چپ ودرست پشت به پشت ایوان بزرگ مسجد جامع کوچه ای پهن قرار داشت که برای رفتن به منزل باید از آن میگذشتم  ودرانتهای همین کوچه درب کاروانسرای دیگر قرار داشت ورودی این کاروان سرا که آن روزهای دبستان من هنوز نفس می کشید      ، یک ایوان به نسبت بزرگ بود که وقتی وارد آن می شدم میدان  گاهی بزرگی در وسط آن قرارداشت چهارگوش وشتر ها خوابیده بودند  دورادور این میدان گاهی  با ارتفاع حدود دو متر  سکو ی دو متری که  راهرو  حدود  سه متر داشت  وبه اتاقک هایی مشرف به میدان گاه وسط نظارت دا شت و من وارد که می شدم از کنار سمت چپ راه رورا مستقیم حدود  سی متر که می رفتم سمت چپ من درب و راه خارج از کاروانسرا به بازار وارد می شدم 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۰۰:۵۳
سیدمحمود بخشایش

گاهی به محل کار بابا می رفتم، پنج شش سال بیشتر نداشتم سالهای یک هزار وسیصد وچهل شمسی ... پایین تر ازفلکه بالای شهر وقتی بر می گشتیم بابا من راجلو جرخ خودش سوار می کرد از کوچه دراز که میرفتیم درانتها سمت جپ جهار سو بود وحسینیه ی میدان که ایام محرم بامرحوم والده برای عزاداری می رفتیم وما به سمت راست یعنی بازار میرفتیم وبابا قبل از بازار دو جرخه را به کوچه ای درسمت چپ هدایت می کرد از آنجا  پس ازمسافتی اندک درسمت چپ کوچه وارد ساباد بزرگی می شدیم که بدلیل طولانی نساباد که خارج می شدیم به سمت راست که یک کارخانه آنجا بودمی رفتیم روبروی آن کارخانه کوچه ای راست و مستقیم بود که در مسیر رفتن به منزل در انتهای آن باید به سمت چپ می رفتیم همان جا یادم هست یک باغ منزل بزرگ بود که داخل آن درسمت چپ اب قنات نخ شور و کمی آن طرفتر درسمت راست آب ناقو(نوغان) ! در پایاب که پله داشت در جریان بود و من یکبار به داخل آن که تاریک هم بود رفته بودم  که برای شستشوی لباس ها می رفتند ، کمی آن طرف تر از آن کو چه ی راست که به سمت چپ می پیجیدیم باز به یک ساباد بزرگ می رسیدیم که بالای آن ساختمان بود  ودراواسط آن دری به یک باغ بزرگ باز می شد که در سمت چپ آن هم ساختمان زیبا و قدیمی وجود داشت در سمت چپ این ساباد هم دو ساختمان نه چندان قدیمی بود که هنوز خرابه های آن باقی است ودرخت های پسته ای که هنوز خود نمایی می کند...ادامه دارد 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۰۰:۴۷
سیدمحمود بخشایش

سالهای اول ودوم دبستان رادر مدرسه ی همت بودم وسال سوم به دبستان نجفی رفتم سالهای قبل از زلزله سالهای پر از خاطرات است ومن قصد وهدفم به تاریخ سپردن آن قسمت های با ارزش است که خواهد توانست برای شهرمان ارزشمند باشدو چه زیبااست همه ی محله های   کرگو  میدان وسادات با استفاده ازنظرات  واندیشه های گذشتگان وانها که باقی مانده اند حیاتی دوباره بگیرد شاید بتوان ان کار گاه ها ی زیلو بافی را که ناصر خسرو قبادیانی هفتصد سال پیش اشاره کرده است وان مقاومت های تاریخی شیعیان را درمقابل مغول در شهرمان در کتاب تاریخ حیات جاودانه بخشید مگر نه اینکه قلعه ی ناصرالدین پس ازالموت از مشهور ترین مراکز دفاع از اسلام در برابر مغول بوده است وان تخت هلاکو را بر روی اجساد و سرهای مسلمانان مغولان پس از مقاومت های جانانه در برابر وحشیان مغول بر پا کردند هنوز یادم هست ان روز که کنار خندق وپشت دبیرستان فردوسی بلدزر به جان اخرین نشانه ی مقاومت یعنی همان تخت هلاکو افتاده بود وان کوزه های سکه قدیمی که بیرون امد 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۰۰:۴۵
سیدمحمود بخشایش


در جایی که الان مسجد(حجت ابن الحسن ع)درخیابان انقلاب را ساخته اند درقسمت جنوبی ان (خاک پیر )بود ومحل نمایان شدن آب (نخ شور) در یکی دوسال اول بعد از زلزله برای آب تنی به آنجا رفته بودیم که هنوزسر وسامانی بعد از خرابی زلزله نبودوانجآ درزمینهای بالادست زمین های کشاورزی سعد آباد بود این قنات(نخ شور) به موازات تنها خیابان آسفالت شهر به طرف پایین می رفت تا به برابرمسجد جامع میرسید ارآنجا به سمت چپ می رفت وپس از عبوراز زیر خیابان آسفالت وحیاط مسجد  که هنوزهم(پایاب)قنات دروسط صحن مسجد نمایان است که برای وضوی موءمنین ایجاد شده بود می گذشت و به طرف بازار می رفت و دراول میدان بازار (درست مقابل درب کاروان سرا) یک پایاب دیگر بود وبعد دیگر پوشیده بود وازمیدان بازار می گذشت وبه طرف جنوب شرقی ادامه می یافت وبعد درداخل منازل پایاب هایی بود که پله می خورد وپایین می رفت و محل شستشوی لباس ها بود ومن در سال های قبل از زلزله یکی دو بار از پله های آن پایین رفته بودم به دلایل مختلف تا جایی که بتوانم سعی می کنم واژه ها واسم های خاص راننویسم هر چندنیز ارزش تاریخی مطالب بسوی(اساطیر وافسانه )پیش خواهد رفت به امید خداوند در آینده به کمک دوستان ارزش ها و اعتقادات  وآداب ورسوم شهرمان را حیات تازهای ببخشیم ودر این دنیای وانفسای صنعت ان معنویات ارزشمند به فراموشی سپرده نشودبه امید آن روز 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۰۰:۴۳
سیدمحمود بخشایش