
این درب قدیمی در گزین به منزل بی بی سلطان ( فرزند آقا سید هدایت الله ) وهمسر ایشان آقا رحمت الله تعلق دارد(خداوندایشان و اجداد پاکشان را رحمت کناد )در جلو این درب یک ایوان و سکو قرار داشت که اکنون اثری بر جای نمانده است بعد از این درب ورودی منزل دارای یک دالان بزرگ و طولانی بود و در ابتداسمت چپ پله هایی ما را به سمت بالا در یک سراچه ی کوچک با نقش و نگار های زیبا هدایت می کردراهرو به شکل زاویه دار به سمت راست وبعد به حیاط وارد می شد این منزل دارای یک حیاط بزرگ چهار گوش بود وهست که در دو جهت شمال و جنوب آن دو ایوان بزرگ قرار داشت ودارد(که انشاالله حفظ شود) ایوان بزرگ (نسر )سمت جنوب دارای یک سکوی بلند بود با مساحت حدود سه متر در طول پنج متر که اطاق بادگیر در انتهای همین سکو (صوفه )واقع شده است متاسفانه اکنون قسمت بالا یی باد گیر که شاید بتوان گفت بزرگترین بادگیر گزین میباشد بر اثر عدم نگهداری فرو ریخته است در وسط حیاط هم درخت انار زیبایی بود که انار های شیرین داشت و ما که بچه های کوچکی بودیم هر وقت به خانه ی خاله بی بی سلطان خواهر آقا سید ابراهیم می رفتیم ایشان از خوراکی های محلی مثل انجیر برگه ی زردآلو و... به ما میداد و به گمانم تنها منزلی بود که با خشت های چهار گوش (آجر فرش)شده بود ... براستی چگونه می توان این زیبا یی های معماری دویست سال گذشته در روستایی دور افتاده را که با همه ی (نداری ها ی )آن زمان شاه کار بود حفظ کرد ...ارتباط خانوادگی واجتماعی میان فردوس و گزین از زمان های قدیم برقرار بوده است و آشنایی آقا سید هدایت وبرادر ایشان آقا سید علی (که از سادات گزین در یکصد و پنجاه سال قبل بوده اند )موجب شد که فرزند(آقا ذبیح الله بیگازبزرگان فردوس)به نام رحمت الله بابی بی سلطان ازدواج کنند... آقاذبیح الله خودشان هم با بی بی کلثوم فرزند مرحوم آقا سید علی ازدواج کرده بودند و سالها در همین منزل سکونت داشته اندکه بعد ها محل سکونت فرزندشان بوده است
ب اغ و بنفشه و سمن بوی ندارد ای صبا غالیه ای بساز از آن طره ی مشک بوی او خدایش رحمت کناد آخوند ملا فتحعلی از شخصیت های درس خوانده ای بود که در سالهای یک هزار دویست سی هجری قمری به بعد در گزین و در بنایی که تصویر آن در بالا ی این متن دیده میشود سکونت داشته است و در همین محل نیز مکتب خانه ... که تا سال های بعد یعنی حدود سال یک هزار و سیصد هجری شمسی فرزندش آخوند ملا اکبر مکتب خانه داشته است ... اکنون پس از حدود یک قرن ونیم بنا به این شکل باقی مانده است نگاهی عمیق ومتفکرانه به این بنا که اکنون در کنار خیابان مرکز دهستان و بالاتر از مسجد قدیمی دهستان گزین قرار دارد (با توجه به امکانات آن دوران )میتواند ما را به رونق کسب علم و همچنین توان بالای آبادی در امکانات شهری آگاه کند در این روستای با صفا که اکنون یک دهستان گسترده است در تبادل ارزاق نیز شهره بوده است وجود قنات بزرگ وپر آب آبادی وامکانات گسترده ی کشاورزی در پایین دست شهر و بازرگان مشهور آبادی یعنی (حاج سید مهدی )در سالهای یک هزار ودویست و پنجاه هجری شمسی و فرزند ایشان (حاج سید عبدالله)...در آن دوران تنها وسیله ی ایاب وذهاب مردم اسب و شتر والاغ بوده است و (حاج سید مهدی )در تجارت خود برای کالا ها از چهل اسب والاغ بهره می برده است ...( لازم به توضیح است که از زمان به حکومت رسیدن رضا خان پهلوی (نام خانوادگی )رواج ورسمیت یافت که نام خانوادگی فرزندان سخصیت های فوق موجود است و در آینده به آنها اشاره خواهد شد...
وز وصل دو ستداران یاد باد یاد باد آ ن روزگاران یاد باد ) تابستان که می شد در ییلاق دهستان (چاه قند شیخ ) همه بودند و آب چشمه در این چشمه زار آن مقدار زیاد بود که تا بعد از بند (سد خاکی )آقا سید مجتبی (خداوند ایشان واجداد پاکش را رحمت کند ) کشت وکار می شد البته در بالا سر ( بند ) سه چشمه ی کوچک تا کوه سرخ وجود داشت (چلغا گلبمی و تمتمو )فاصله ی دهستان گزین تا ییلاق کلاته ی شیخ حدود یک فرسخ بود از ده که به طرف چاه قند شیخ می رفتیم گاهی با الاغ وگاهی پیاده (سنگ عروس ) تقریبا میانه ی راه بود ...به نزدیکی های تپه های قبل از چاه قند که می رسیدیم در سمت چپ ما کوه سرخ مانند یک فیل بزرگ خود نمایی می کرد و در داخل تپه های مقابل ما درختان چاه قند مشاهده می شد ودرخت چنار از همه سر بلند تر بود کوه پیمایی در قله های چهار خال در شمال چاه قند و در همسایگی کوه سرخ به یاد ماندنی است برای رفتن به کوه سرخ مسیر راه مان از ییلاق (چاه قند شیخ) صبح زود بود قبل از اینکه خور شید خانم از پشت تپه های مشرق چهره بنماید راه که می افتادیم چند پشته ی خاکی را بالا و پایین میرفتیم و سرانجام در پایین پای کوه سرخ به چشمه های آب شیرین می رسیدیم که هر کدام برای خود مزارعی داشتند ... از پایین به سمت شمال در دامنه ی کوه سرخ (میمینگ ... تلواز ... وبالا تر(کروکی) میوه هایی بسیار ... هلو زرد آلو انجیر انگور و ما کوه سرخ را به آسانی بالا نمی رفتیم کمی بالا تر از دامنه ی کوه (کول بادیو )یکی از مسیر های غار مانند بود به طرف قله ... و راه های دیگر ... یک ساعتی طول می کشید که با احتیاط تمام و به آرامی به قله ی کوه می رسیدیم قله ی کوه هم از جنوب به شمال ادامه داشت باد بسار شدید بود وما نیم ساعتی طول می کشید که سراسرقله ی کوه را بپیماییم ودراین پیمایش ستیغ قله ی کوه می ترسیدیم به سمت چپ وغرب کوه نگاه کنیم هرچندآن دورها کلاته ی چاه قند کمال دیده می شد اما پایین پای ما از طرف مغرب در ستیغ کوه پرت گاهی وحشتناک بودکه آشیانه ی بسیاری از پرندگان شکاری بود وما در حال پرواز آنها را می دیدیم و ارتفاع قله ی کوه سرخ به گونه ای بود که اگر به سمت شرق نگاه می کردیم کوه های بلده ی شهر تون را در آن دور دست ها مشاهده می کردیم در حالی که در فاصله ی حدود هشت فرسخ تا کوه های بلده (تون )آبادی های بسیار مثل نوق وآن طرف تر بعد از بیابان (سرایی)آبادی( برون) و بعد هم باغستان (فردوس )در دامنه ی کوه های بلده بود...و اینها یی که گفتم در یک خط مستقیم در سمت مشرق قرار داشت ... (ر ا