تون و جزین سرزمین نیاکان

خاطرات نیاکان
تون و جزین سرزمین نیاکان

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست ...

بایگانی

آخرین نظرات

آخرین مطالب

درسال های یک هزار و دویست وهشتاد شمسی درمشهد الرضا (علیه السلام )دومدرسه علوم قدیم معروف بود در پایین خیابان و دیگری در بالا خیابان که مدرسه ی بالا خیابان به نام مدرسه ی فاضل خان معروف ومهم تر بودو وضعیت بهتری داشت  و به همین دلیل شاگردانی از گزین (میرزا یحیی  . آقا سید نعمت الله و میرزا ابراهیم پسر مرحوم آخوند خدنگ ) در همین مدرسه ی فاضل خان درس می خواندند در آن زمان مرحوم ادیب نیشابوری وهمچنین مرحوم ملک الشعرای بهار (که ایشان در مشهد فعال بودند )ایام جنگ جهانی  را مرحوم اقا سید نعمت الله درک کردند وداستان هایی از معارضه ی با اشغال گران جنگ جهانی از ایشان نقل شده است وشاید عواقب همین جنگ جهانی موجب بازگشت به وطن (جزین ) شده بود ... همچنین خوب است که از دو آخوند مجتهد به نام های آخوند ملا عبدالصمد وآخوند ملا فتح علی نیز یاد شود که فرزندان آن دوبزرگوار در گزین در همان سال های یاد شده مکتب خانه داشتند و اکنون بر نبیره های این بزرگان فرض است همت کنند وسر زمین اجدادی خود را در یابند ... به امید آن روز

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۲۳:۳۴
سیدمحمود بخشایش

 آگاه باشیددنیا سرایی است که هیچ کس از آن به سلامت نمی ماندمگر به تقوی وپرهیز کاری در آن زیرا دنیا دار عمل است وآخرتدار جزا پس کسی که در دنیابه دستور خدا ورسول رفتار نماید درآخرت به سلامت ماند و کسی که عمل ننمود به عذاب ابدی گرفتارگرددو هیج کس به جهت کاری که برای دنیا بنماید نجات نیابد مردم در دنیا به سبب امتحان وآ زمایش گرفتار شده اند پس آنچه از دنیا برای دنیا فراهم آورند از کفشان رود وحساب آنرااز آنان می طلبند وآنچه از دنیا برای غیردنیا(ارزش های الهی)تهیه نمایند برای ایشان می ماند وهمیشه با آنها است پس دنیا در نزد خردمندان مانند برگشتن سایه است که آنرا گسترده ببینی جمع می شود و تا آن را زیاد ببینی کم گردد ...)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۴ ، ۲۳:۲۴
سیدمحمود بخشایش

... در باره ی این بنا در بخش های گذشته صحبت کرده ام ... این بنا بیش    از (یک قرن ونیم )سابقه ی ساخت دارد در سال (یک هزار و دویست نود پنج هجری شمسی ) مرحوم میرزا یحیی که دایی پدر بزرگم بودند (    معصومه خواهر میرزا یحیی مادر پدر بزرگم آقا سید ابراهیم بودند)  پس از بازگشت از مشهد مقدس وتحصیلات حوزه که در بخش های گذشته سخن گفته شد در این بنا زندگی می کردند وحتی با تحصیلات که داشتند به امور اجتماعی مردم رسیدگی می کردند ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۴ ، ۰۹:۵۱
سیدمحمود بخشایش

 

آنروز ها نو روز شور وحال خودش را داشت ... سادگی و بی تکلف بودن را می گویم ... وما در دنیای زیبای کودکانه سیر می کردیم  سال های یک هزار سیصد وچهل ودو ...تازه دبستان را آغاز کرده بودیم  مرکب راهوار ما برای رفتن به جزین  یا موتور (زونداب)سبز بابا بود ویا ماشین جیپ ... و بیابان سرایی (سه راهی ؟) در پیش رو که پر از لاله های ختایی بود... شوق دیدار پدر بزرگ ومادر بزرگ وکرسی گرم اطاق یادگار ننه سرما که هنوز خدا حافظی نکرده بود ... در اطاق چراغ لامپا بر روی طاقچه بود  وسینی مسی بزرگ به زیبایی تمام خود نمایی می کرد  و ذخیره هایی که از محصولات تابستان حفظ شده بود ... گردو  بادام  کشمش  برگه ی زرد آلو که به آن (کشته ) می گفتیم  روی سینی قرار داشت ... از خانه ی زیر ساباد باجوز (گردو) کشمش  ...وغیره که مادر بزرگ درجیب ما می گذاشت پای درکوچه می گذاشتیم  داخل ساباد بساط تیله (توشله ) بازی وجوز بازی گرم بود بچه هایی هم سن وسال خودمان ...و ان دور تر در حاشیه ی روستا و نزدیک قنات (او بلوک ) وخاکهای نرم آن جشن وشادمانی  با ورزش هایی مثل (پک پلنی ) یا همان پرش طول  وکشتی های جوانان با هم و... گرم وگیرا بود وما در دنیای کودکانه امان به تماشا می نشستیم  صحرا ها هم سرسبز بودوقتی صبح زود بیدار شدیم و برای (گله دام ) دوشیدن بز ها به طرف چاه قند کمال و (پشته ی سوز )سبز  پنج شش کیلومتری پیاده روی کردیم ...دوشیدن بز ها وبی تابی بز غاله هایشان در آن صحرای سر سبز تماشا داشت...   
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۴ ، ۰۵:۵۱
سیدمحمود بخشایش

سالهای اول ودوم دبستان رادر مدرسه ی همت بودم وسال سوم به دبستان نجفی رفتم سالهای قبل از زلزله سالهای پر از خاطرات است ومن قصد وهدفم به تاریخ سپردن آن قسمت های با ارزش است که خواهد توانست برای شهرمان ارزشمند باشدو چه زیبااست همه ی محله های   کرگو  میدان وسادات با استفاده ازنظرات  واندیشه های گذشتگان وانها که باقی مانده اند حیاتی دوباره بگیرد شاید بتوان ان کار گاه ها ی زیلو بافی را کهناصر خسرو قبادیانی هفتصد سال پیش اشاره کرده است وان مقاومت های تاریخی شیعیان را درمقابل مغول در شهرمان در کتاب تاریخ حیات جاودانه بخشید مگر نه اینکه قلعه ی ناصرالدین پس ازالموت از مشهور ترین مراکز دفاع از اسلام در برابر مغول بوده است وانتخت هلاکو را بر روی اجساد و سرهای مسلمانان مغولان پس از مقاومت های جانانه در برابر وحشیان مغول بر پا کردند هنوز یادم هست ان روز که کنار خندق وپشت دبیرستان فردوسی بلدزر به جان اخرین نشانه ی مقاومت یعنی همان تخت هلاکو افتاده بود وان کوزه های سکه قدیمی که بیرون امد

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۴ ، ۲۰:۱۶
سیدمحمود بخشایش

 چه  زیبا بود راه های باریکی که گوسفندان بر روی سنگ های بر هم انباشته ی دشت و صحرا درست کرده بودند  وما اکنون  بر همان راه باریک قدم گذاشته بودیم ... تا رسیدن به ابتدای دره و( کوه سیاه )پرتو آفتاب تمام پشته های خاکی سمت چپ را در بر گرفته بود ولی ما هنوز آفتاب را برتن وجسممان احساس نکرده بودیم  در راه بوته های اسپند جای جای راه را گرفته بود و ما مواظبت می کردیم که پای بر آنها نگذاریم معمولا اواخر شهریور ویا اوایل مهر ماه آماده ی چیدن بودند  سنگ های راه هم زیبا بودند رنگ های فیروزه ای ... آبی نفتی   سیاه  خاکستری سفید سفید  نارنجیو گاهی سنگی توجه ما را به خودش جلب می کرد   بر می داشتیم نشانه های کوچک فسیل هایی  بر آنها مشاهده می کردیم که اگر ذره بین بزرگی داشتیم حتما شکل های متفاوت وشگفت آور ی را به چشم می دیدیم ... کوه سیاه در کنار ما بود و ما اکنون در ابتدای دره بودیم بالای سر ما در آن اوج آسمان یک عقاب  با بال های پهن وراست خودش داشت دایره وار بالای کوه سیاه می چرخید خوب که گوش می کردیم آواز زیبای کبک ها شنیده می شد اگر در دامنه ی همین کوه سیاه  در سمت راست پنجاه شصت مترازدامنه ی آن بالا می رفتیم چشمه ی آبی بود که تا اواخر بهار آب داشت ... ما وارد دره شده بودیم پارس سگ گله از آن دور ها به چوپان خبر می داد که ما در ابتدای دره پیدایمان شده است ...اگر به چپ وراست در دامنه های کوه ها نگاه می کردیم بید مشک های وحشی  وگاهی هم بنه  ویا انجیردرختچه هایی بودند که ریشه درسنگ داشتند  وچشمشان به آسمان خدا بود ... وما اکنون تا انتهای دره حدود یک فرسخ راه داشتیم...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۴ ، ۱۹:۵۲
سیدمحمود بخشایش

 

 

 (گزین )همان گونه که در نوشته های گذشته اشاره شد در حدود یک صد سال قبل یعنی سال های یک هزار و دویست وهفتاد هجری شمسی شخصیت ها یی از گزین در مدرسه ی فاضل خان مشهد در بالا خیابان درس خوانده  بودند که مرحوم اقا سید نعمت الله فرزند سید علی و آقا سید ابراهیم فرزند آقا سید هدایت و میرزا یحیی فرزند میرزا محمد از آن جمله هستند که این سه بزرگوار نسبت خویشاوندی هم داشته اند ودر همان سال های یاد شده یعنی چند سال ماند به آغاز جنگ جهانی اول در مدرسه ی فاضل خان مشهد به تحصیل علوم مشغول بوده اند که از هم دوره های آنها میتوان به مرحوم پروین کنابادی اشاره کرد واینان در دوران تحصیل محضر مرحوم ادیب نیشابوری را نیز درک کرده بودند شاید جنگ جهانی اول موجب شد آن گونه که می خواستند تحصیل را ادامه ندهند  و حتی مدتی را در زمان اشغال ایران در آن دوران با مرحوم ملک الشعرای بهار که آن زمان در مشهد بود همکاری داشتندمرحوم (آقا سید نعمت الله که یک روحانی روشنفکر وآزادی خواه بوددر جوانی دنیا را وداع می کند ... این در حالی بود که همسر ایشان فرزند شش ماهه داشت وبعد از فوت پدر به دنیا آمد و به همین دلیل به نام پدر (سید نعمت الله)او را نام گذاشتند ... اما میرزا یحیی در بر گشت به گزین از کار باز نایستاد و در کار های حقوقی و رفع مشکلات مردم با یکدیگر تلاش داشت در گزین چند ساختمان وبنا باقی مانده است که از جمله ی آنها می توان به منزل  مرحوم میرزا یحیی اشاره کرد که داخل ساختمان آن شکل هندسی زیبا یی دارد  ودرها و اتاق ها وسازه های آن نیز زیبا است و در بیرون بنا نیز همان گونه که در تصویر پایین آمده است محلی برای نشستن و انتظار  وجود دارد و انتظار می رود که همه ی آن ها ییکه دلشان برای هویت فرهنگی گذشتگانشان میسوزد این ارزش های ماند ه را به یاد وسینه بسپارند  و برای ماند گاری ان نیز تلاش کنند به امید آن روز... نام های فوق (نام خانوادگی) دارند که از زمان رضا خان پهلوی برای فرزندان شان انتخاب شده است (در صورت لزوم در نوشته های آینده اشاره خواهد شد)اکنون نوه های این افراد در روی این کره ی خاکی به زندگی مشغول هستند و چه زیبا است نگاهی عبرت آمیز به سیمای زندگی انسانها از سال های قبل تا کنون ...تا صاحبان بصیرت پند و عبرت بگیرند ...(آقا سید نعمت الله پدر بزرگ)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۴۴
سیدمحمود بخشایش

درسال های یک هزار و دویست وهشتاد شمسی درمشهد الرضا (علیه السلام )دومدرسه علوم قدیم معروف بود در پایین خیابان و دیگری در بالا خیابان که مدرسه ی بالا خیابان به نام مدرسه ی فاضل خان معروف ومهم تر بودو وضعیت بهتری داشت  و به همین دلیل شاگردانی از گزین (میرزا یحیی  . آقا سید نعمت الله و میرزا ابراهیم پسر مرحوم آخوند خدنگ ) در همین مدرسه ی فاضل خان درس می خواندند در آن زمان مرحوم ادیب نیشابوری وهمچنین مرحوم ملک الشعرای بهار (که ایشان در مشهد فعال بودند )ایام جنگ جهانی  را مرحوم اقا سید نعمت الله درک کردند وداستان هایی از معارضه ی با اشغال گران جنگ جهانی از ایشان نقل شده است وشاید عواقب همین جنگ جهانی موجب بازگشت به وطن (جزین ) شده بود ... همچنین خوب است که از دو آخوند مجتهد به نام های آخوند ملا عبدالصمد وآخوند ملا فتح علی نیز یاد شود که فرزندان آن دوبزرگوار در گزین در همان سال های یاد شده مکتب خانه داشتند و اکنون بر نبیره های این بزرگان فرض است همت کنند وسر زمین اجدادی خود را در یابند ... به امید آن روز

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۴۱
سیدمحمود بخشایش

 حدود سه ماه مانده بود تا پا به دنیا بگذارد که پدر  بزرگ دریک سفر  ناخواسته    تحصیل خود را در مشهد گذاشت و هفت شبانه روز از مشهد الرضا تا جزین را (سال یکهزار دویست  و نود وهشت هجری شمسی)طی کرد و خود را به جزین رساند پدربزرگ از سال یک هزار ودویست هجری شمسی در مدرسه ی فاضل خان در مشهدالرضا به صورت متناوب تحصیل می کرد وبه کارهای اجتماعی مشغول بود که در بخش های گذشته اشاره شد ...اتفاقی ناخواسته و شاید  لگد اسب موجب آن شد که پدر بزرگ با خونریزی شدید عمر به ذنیا نداشته باشد  و پدرمان چند ماه پس از پدر بزرگ چشم به دنیا باز کند ... پدر م را که یادگار پدر بزرگ بود به نام ایشان (سید نعمت الله  ) نام گذاردند ... پدرقبل از خودش  یک خواهر و یک برادر داشت که عمر به دنیا نداشتند عمه نصرت و عمو محمود هر دو از دنیا رفتند و پدر بعد ها هم  سالها در جزین کمک کار کشاورزی و دامداری بود بیل به دست و توبره به دوش راه زمین های کشاورزی از دروازه ی پایین به طرف خرمنا را می رفت و روز هایی هم با پای پیاده راه چاه قند کمال را در پیش می گرفت برای آبیاری باغ ها ... سر انجام در سال (1328 هجری شمسی )در شهربانی فردوس استخدام شدو همان ابتدا در کوچه ی مقابل درب ورودی مسجد جامع در سراچه ی کوچکی از آقای دیبا نژاد ساکن شد که راه زیادی تا شهربانی نداشت کمی بالا تر از درب مسجد جامع در کنار خیابان آسفالته ساختمان با درب آجری و ایوانی بزرگ که بعد ها اداره ی پست شد محل شهربانی بود پدر به گفته ی خود آقای دیبانژاد روز هایی که به اداره ی شهربانی نمی رفت از همان سراچه ی کوچک خارج نمی شد مگر ظهر یا غروب برای نماز جماعت  مسجد جامع ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۲۱
سیدمحمود بخشایش

.... هنگام غروب بود و ما شش هفت نفرهادی اسماعیل علی حمید ...هنگام غروب  داشتیم از سمت کوه های (کفتر کوه) به شهر بر می گشتیم دانش جویانی بودیم که هیچ کدام از ما بیش از بیست ودو سال نداشتیم و در شهر های مختلف مشهد  اصفهان زاهدان تهران قزوین ...درس می خواندیم و در آ ن اوضاع واحوال در شهرمان بودیم وقتی در بالای فلکه ی سعد آباد پشت سرمان را نگاه کردیم در بلند ترین ارتفاع کوه های (کفترکوه ) شعله ی آتشی را که روشن کرده بودیم نمایان بود و هنوز در شگفت هستم که آن روز حدود ساعت یک بعد از ظهر یاز دهم بهمن ماه پنجاه وهفت بود که آن لاستیک بزرگ (تراکتور )با قطرحدود دو متر را که مدت ها در حیاط خلوت خانه ی ساز مانی ما خاک می خورد چگونه تصمیم گرفتیم که به بالای کوه ببریم و ما در تب وتاب همان روزها بودیم در دانشگاه ها تاب تحمل ما را نداشتند ...وتعطیلی دانشگاه ها ما رابه شهر هایمان کشانده بود  وحالا که سی واند سال می گذرد راحت تر می توان سخن گفت علاوه بر کارهایی که متفرقه در شهر انجام می دادیم  آن روز یک بطری نفت ویک جعبه کبریت را همراه آن لاستیک بزرگ گروهی برداشتیم و از مسیر سر جوی سعد آباد وسر فلکه سعد آباد به طرف شمال شرق و کوه های (کفتر کوه ) رفتیم ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۴ ، ۰۶:۰۲
سیدمحمود بخشایش